
زمینه :
خبر کوتاه بود و جانکاه: قلب یحیی صفیآریان دانشجوی پردغدغه و دوست همراه و همدردم دیشب به ناگاه از تپیدن ایستاد. هیچ تصوری از او برای رفتن نداشتم. پرشور بود و باشعور و هر روز و هر هفته در پی گشودن روزنهها و پنجرهها به سوی دانایی. در پیگیری دروازههای علم، همانقدر کوشا بود که در پیمودن گسترههای اجتماع و فرهنگ و سیاست. نهادی ناآرام داشت و چهرهای آرام. از مهندسی به ارتباطات آمد، اما درهیچ جا نیاستاد. اهل اندیشه بود و تحقیق و کنش. از اینرو همهجا بود و جایی نبود که نباشد. رسالهاش در دوره کارشناسی ارشد، بیتردید یکی از معتبرترین تحقیقات در باب فضای مجازی است و نوشتههایش برای هر درس و تلاشهایش برای هر زمینه در شمار کارهای معیار. امسال دانشجوی دوره دکترای ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی شده بود و چه اشتیاقی در هر کلاس برای دانستن برمیانگیخت.
یکشنبه به کلاس نیامد، اما تلفن زد و عذر خواست. جای خالیش، نهتنها برای من بلکه برای دوستانش هم خالی بود. آخرین صدایش هنوز در گوشم است: با نجابت و احساس و درد و درک برای تبریک روز معلم؛ و آخرین نوشتهاش هنوز در گوشیام است: همچنان در پی گفتوگو، دنبال کردن طرحی برای گفتوگو بر سر آب. اهل گفتوگو بود. هم در نظر و هم در عمل. و برایش تفاوتی نداشت که در کجا و برای چه باشد. نمیدانم برای او چه بنویسم و چه بگویم. گویا باید اینبار برای او بر سر «خاک» و «مرگ» گفتوگو کنیم.
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقههی کبک خرامان حافظ که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود
ساعت ۱۰صبح جمعه هفدهم اردیبهشت۹۵