
زمینه :
رویارویی ناگهانی جامعه و جهان با پدیدۀ نوظهور و عالمگیر کرونا و شتاب و وسعت دامنههای شیوع آن، انبوهی از پرسشهای جدید را در همۀ زمینههای ذهنی و عینی پیش آورد و حوزههای معرفت و دانش را به هم نزدیکتر و وابستهتر کرد. میل غالب آن بود که مرزهای دانایی پیشتر رود و هر ساحتی از علم، ساحت دیگر را در غلبه بر ناشناختگیهای درازدامن یاری کند. اینجا دیگر افقهای درهمتنیدۀ روایی، حرفهایی بیشتر برای بهتصویردرآوردن مسائل پیشرو داشتند. «روایت کرونا» پیشاپیشِ «مسئلۀ کرونا» میرفت و ذهنها و زبانها را به خود وامیداشت تا هر قدرت و ظرفیتی در هر عرصهای از اندیشه و عمل را به مدد رهایی جامعه از «پاندمی» بیاورد. «روایت» در اینجا ساختن مسیری دوطرفه برای انتقال فهم چندوجهی و قصهوارۀ تجربههای زیسته و اشتراک آنها میان راویان و مخاطبان است.
کتاب «پاندمی، مردم، و روایت» که پیشروست، اثری جدید در میانۀ چنین اوضاعی است. این کتاب به روایت مردم و فهم آنها از پاندمی و ابعاد پیچیده آن میپردازد. انتشار این پژوهش از سوی دانشگاه آکسفورد در نخستین روزهای پاندمی کووید-۱۹ و ترجمۀ سریع آن به زبان فارسی از سوی پژوهشکدۀ مطالعات فرهنگی و اجتماعی، شرایطی را برای ورود به مباحث میانرشتهای و گشودن فضاهای روایت فردی و جمعی تجربۀ مواجهه با بیماری آماده میکند.
نویسندگان اثر، مارک دیویس و دوینا لوهم تلاش دارند که با صورتبندی و تدوین دوبارۀ مطالعات و پژوهشهای خویش در حوزۀ علوم انسانی، به کمک علوم زیستی و پزشکی بروند تا حل مسئلهای حاد و پیچیده در صورت یک بیماری فراگیر میسرتر شود.
روایتی که در این گزارش به چشم میخورد، میراث فهمی تاریخمند برای بازیابی نقش بینشهای مردمی و ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در کنشگریهای علمی است. این جریان تفکر، اگرچه گاه به خطا هم رفته و در جایی نیز خود به یک تلاش جدا و بدون توجه به واقعیتهای جاری بدل شده است اما در جاهایی دیگر مثل میدان انجام همین پژوهش، توانسته است میان آزمایشگاههای علمی و میدانهای اجتماعی و حوزههای دیگری که با این دو ارتباط دارند -نظیر نهادهای مدنی و حاکمیتی، رسانههای مختلف، و عرصههای کار و فعالیت- میدانی برای بحث و گفتوگو ایجاد کند.
اهمیت این میدان مشترک در آن است که دانشمندان علوم طبیعی در کنار سیاستگذاران و مدیران اجرایی دولتی، اندیشمندان علوم اجتماعی و انسانی، هنرمندان و اهالی فرهنگ، صنعتگران، کارآفرینان و نیز اصحاب رسانه حضور دارند، و در عمل فضایی ساخته میشود که در آن تجربۀ مواجهۀ انسانها با یک بیماری فراگیر و پیچیده از جنس آنفلوانزاهای پاندمی و نظایر آن به بیان میرسد و به روایت درمیآید. در همین تجربۀ کوتاه و درعینحال دردناک و فشردهای که جامعه و جهان ما در پاندمی جدید کووید-۱۹ به دست آورده است، نهایتاً معلوم شد که نگاه و اقدام صرف پزشکی و درمانی، برای مواجهه با پاندمی کافی نیست و همۀ کنشگران جامعه در هر جایی که هستند باید برای همکاری وارد این میدان شوند و نقش اصلی خود را بر عهده گیرند، نقشی که یگانه و تکرارناشدنی و غیرقابلواگذاری به دیگران است.
درواقع، مردم در شرایط فرهنگی، اقتصادی و زیستی متفاوتی با بیماری مواجه میشوند و برای رهایی از بیماری نیز باید به این عوامل توجه داشت. مردم در دنیاهایی زندگی میکنند که ممکن است بهصورت فردی یا جمعی در برابر درمان مقاومت نشان دهند و یا توصیههای پزشکان را با ظن خود تفسیر و یا اجرا کنند. مردم حتی ممکن است همۀ توصیههای نظام سلامت عمومی را کنار بگذارند و شیوههای کهن و مرسوم پیشگیری و درمان را پیگیری کنند. نظام پزشکی هر جامعهای که در این کتاب هم نسبت به رویکردهای فردگرایانۀ جاری در آن هشدار داده شده است، نمیتواند نسبت به نظرها و واکنشهای جامعه بیتوجه باشد.
این گزارش پژوهشی، روایت را بهعنوان محور بنیادین و مشترک همۀ ادراکها و اقدامها فرض میگیرد. از این منظر، روایت، از حرفزدن ساده فراتر میرود و به اقدامی مهم و بنیادین برای مواجهه با مسئله بدل میشود. گام نخست برای هر درک درست و اقدام سنجیده این است که همه باید دربارۀ تجربۀ مواجهه و نوع اقدام خود در برابر پاندمی صحبت کنند. سخنگفتن، روایت تجربه، و داستانگویی، یک سخنپراکنی ساده نیست، بلکه فضاهایی را روشن میکند که با ابزارهای اندازهگیری پزشکی قابلشناسایی نیست و براینمبنا جامعهای را با صورتبندی اجتماعی جدیدی دوباره شکل میدهد. براینمبنا، حتی جامعه نیز ساختاری ثابت ندارد و به فراخور مسائلی که با آنها روبهروست و مسیرهایی که در پیش دارد، روایتهایی جدید میسازد و خود را در پرتو آن، بازسازی و بازآرایی میکند. وقتی افراد و نهادها، مسئولانه و فاعلانه با مسئله برخورد میکنند، به تجربههایی معنادار میرسند که قابلانتقال به دیگر افراد و نهادها و ازجمله به نهاد پزشکی نیز است، نهادی که در این فرایند، نقشی پررنگتر بر عهده دارد. درواقع، فاعلیت همگانی در گفتن و «درمیانگذاشتن» تجربهها در قالب روایت، ساختاری جدید و امیدبخش به کل نظام سلامت عمومی میدهد.
از منظر ارتباطی، این گزارش پژوهشی، از رسانهها میخواهد که از چارچوبهای سنتی روابط عمومی پزشکی خارج شوند و به مسیرهای پیچیدۀ انتقال پیام در جامعه و نیز مقاومت افراد خاص و نهادهای مختلف در برابر پیام، و پیچیدگیها و تغییرها و تحولها در خود پیام توجه داشته باشند. مهمترین نکتۀ نهفته در پیام پاندمی آن است که افراد در موقعیتهای مختلف آن را به صورتهای متفاوت دریافت میکنند. آنهایی که سالماند، پیام پاندمی را بهمثابه رخدادی از راه دور میبینند و آنهایی که گرفتار میشوند، به فراخور شرایط اجتماعی، اقتصادی و زیستی متفاوتشان ادراکاتی متفاوت دارند که ممکن است در پیام یکدست و استانداردشدۀ پاندمی لحاظ نشده باشند. در خصوص آنفلوانزای خوکی سال ۲۰۰۹ -آنطور که این کتاب گزارش میکند- رسانهها فقط با پیام هشدارآمیز روزهای نخست تعریف شدهاند، درحالیکه ذات متغیر و اپیزودی بیماری باعث شده بود که پیام تغییر کند و رسانهها نتوانسته بودند پیامهای جدید را برسانند. به همین سبب، در داستان کلی آن پاندمی، این، رسانهها بودند که بهعنوان «چوپان دروغگو» و «ضدقهرمان» معرفی شدند. این گزارش حتی اعلامخطر میکند که اگر پاندمی دیگری شایع شود، رسانهها ممکن است در همان حد نیز مورد اعتماد جامعه قرار نگیرند.
این گزارش، بر ضرورت تفکیک صدای رسانه از متخصصان هم تأکید میکند. چنانکه در روایت اعلام رسانهای پاندمی، در روزهای نخست، نزدیکی رسانه به متخصصان به چشم میآید اما بعد و با تغییر نظر متخصصان، رسانه نتوانست وارد مسیر جدید شود. در این فرایند، ازجمله نقدهایی که این کتاب به رسانه وارد میکند، نبودِ توجه به روایتهای مردمی و غیرپزشکی به بیماری بود. وقتی هیچ روایتی از بسترهای اجتماعی منتشر نمیشود، وقتیکه گزارشها به اطلاعیههای مسئولان سازمان بهداشت جهانی و کارشناسان نظام بهداشتی محدود میشود، شرایطی خطرناک به وجود میآید که میتواند فرایند درمان را محدود و یا مختل کند. نهاد سلامت عمومی همانطور که اطلاعات و علائم زیستی افراد را پیگیری میکند، باید نسبت به شیوه و نوع خوانش پیامهای خود در جامعه هم آگاهی داشته باشد. کار رسانه، رساندن صداهای میدان به یکدیگر و مدیریت گفتوگوی آزاد اجتماعی پیرامون بحران است که البته باید در این مهم، از دیگر نهادهای اجتماعی و بهخصوص نهادهای تخصصی و علمی کمک بگیرد.
گزارش علاوه بر آنچه در خصوص رسانه میگوید، دربارۀ نهاد علم و دانشگاه نیز مسائلی را در عمل نشان میدهد. به این اعتبار، دانشگاه و نهادهای علمی بهخصوص حوزههای علوم انسانی و اجتماعی در میانۀ بحرانهایی از نوع پاندمی باید با آمادگی و فاعلیت مؤثر وارد شوند. در میدانی از روایتهای مختلف، بخشی از کار علمی، یعنی ترجمۀ مسائل به زبان عموم و ایجاد ارتباط میان صداهای مختلف میدان؛ بهاینترتیب، دانشگاه بهصورت تخصصی میتواند و باید به کمک رسانه بشتابد تا صداهای علمی و عمومی به هم نزدیک شوند. جامعه در شرایط پاندمی با بحرانی مواجه است که نهادهایش و ازجمله دانشگاه را به کمک فرامیخواند.
دانشگاه باید فراتر از ساختارهای رسمی و اداری و با تمام وجود وارد این میدان شود، ظرفیتهای تاریخی و نهفتۀ خود را بازسازی نماید و سهم وجودی خود را برای حل این بحران و کاهش درد جامعه ایفا کند. البته نقش نهادینهشده و سنتیتر دانشگاه بهمثابه محل تولید و پردازش علم، مخزن دانش بشری و پالایش گفتارهای جاری در جامعه و نیز مشاور دولت در سیاستگذاری و اجرا، هنوز به قوت خود باقی است. به هر حال، اگر در شرایط بحران، همۀ نهادها باید علاوه بر نقشهای سنتی، رسالتهایی جدید را هم بر عهده گیرند، دانشگاه نیز باید بهعنوان نهاد واسط علم، فرهنگ، جامعه، و اجرا، به ایفای نقشهای جدید بپردازد. درواقع، شرایط بحرانی، فرصتهایی تازه برای خودآگاهی و حرکت دانشگاه به وجود میآورد که باید بهموقع به کار گرفته شوند و بحرانهایی از جنس پاندمی، بهرغم همۀ تهدیدها، میتوانند برای میدانداری مؤثرتر دانشگاه، چنین میدان فرصتآفرینی نیز باشند.
این گزارش پژوهشی، علاوه بر همۀ یافتههای کاربردی که برای موقعیتهای بحرانی ازجمله پاندمی کرونا میتواند داشته باشد، نمونهای معتبر از پژوهشهای کیفی با رویکرد تحلیل روایی نیز هست. پژوهشگرانی در شهرهای مختلف استرالیا و اسکاتلند با افرادی که بهنوعی با پاندمی آنفلوانزای خوکی سال ۲۰۰۹ درگیر بودهاند مصاحبه کردهاند و متنهای بهدستآمده را در قالب روایت تحلیل کردهاند؛ بهاینترتیب، کتاب، نمونهای قابلمطالعه از پژوهشهای تفسیری و کیفی به شمار میآید که میتواند در مواردی مشابه، به پژوهشگران و دانشجویان حوزههای علوم انسانی و اجتماعی کمک کند تا با نقل نظر شرکتکنندگان در مصاحبهها و گروههای متمرکز بحث، گزارشهای روایی و خواندنی پژوهشی عرضه کنند.
ازآنجاکه اسماعیل یزدانپور، پژوهشگر و مترجم پرکار و اندیشمند بیادعای این اثر، خود، دغدغهها و درکی شبیه و نظیر نویسندگان این گزارش دارد، ترجمۀ روان و دقیق او نیز به انتقال همین جهان روایی به جامعۀ ایرانی کمک کرده است. تلاشهای دردمندانه و زمانشناسانه یزدانپور را در این کار و کارهای دیگرش باید بهجدّ ستود.
اقدام پژوهشکدۀ مطالعات فرهنگی و اجتماعی را نیز برای ورود بهجا و سریع به موضوع پاندمی و ابعاد اجتماعی و علمی آن باید بهراستی پاس داشت. چابکی و مسئولیتپذیری این پژوهشکده و مدیریت آن جناب آقای دکتر میرزایی و همکاران اندیشمند و پرتلاشش در انتشار این کتاب و کتابهای ارزندۀ اخیر، حاکی از توجه به مسائل اصلی جامعه است. بحران شیوع کرونا، همچون هر بحرانی دیگر، میدانهایی تازه برای درک و بازآرایی کنش نیروهای علمی و کشف و خلق ظرفیتهای نو، اعم از اخلاقی، انسانی، معرفتی، اجتماعی و زیرساختی به وجود آورده است. امیدوارم که رسانه و دانشگاه نیز دراینمیان بتوانند نقشها و مسئولیتهای اجتماعی خود را بهدرستی و بهموقع بشناسند و به مرحلۀ اجرا درآورند. این دو نهاد میتوانند میداندار تأمین و تعمیم سلامت و پویایی دیگر نهادهای اجتماعی و عموم شهروندان نیز باشند و برای حل بحران نوپدید و جهانگستر کنونی، خلق امید و افق کنند. فضای بهوجودآمده در این بحران میتواند میدانی برای پیشبرد گفتوگو، دانش، و مهارت شود و امید آنکه همۀ این گامهای ارزنده، هرچند کوچک، راهها و چشماندازهای گستردهتر بگشاید. توفیق روزافزون همۀ تلاشگران این راه را از خداوند بزرگ خواستارم.
هادی خانیکی
مدیر گروه ارتباطات و رئیس کرسی ارتباطات علم و فناوری دانشگاه علامه طباطبایی، و رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات