
مقدمه:
تأمل در تجربههای زیسته و بازنگری تاریخی رهیافتهاییکه هر روزنامهنگار، دانشآموخته، محقق و یا معلم روزنامهنگاری و ارتباطات دارد، میتواند از جمله مسائل قابل طرح در نشستهای علمی و اجرایی مطبوعاتی باشد. به این اعتبار نویسنده این مقاله که پیش از این در برگزاریسه «سمینار بررسی مسائل مطبوعات ایران» (اسفند ۱۳۶۹، خرداد ۱۳۷۷ و اسفند ۱۳۸۳) به گونهای مشارکت و حضور داشته است، به جا دید که در برابر تکلیف استاد خویش پرفسور کاظم معتمدنژاد برای ارائه مقالهای در چهارمین سمینار بررسی مسائل مطبوعات ایران (خرداد ۱۳۹۱) به طرح مسألهای درباره چیستی روزنامهنگاریدر ایران بر پایه مشاهدههای مشارکتی و بازاندیشی در تجربهها و یافتههای تاریخی خود بپردازد. از آنجا که نویسنده ابتدا روزنامهنگاری را به صورت حرفهای از سی سال پیش در مطبوعات آغاز کرده و پس از آن به تکمیل تحصیلات تخصصی خویش در این رشته پرداخته و تحقیق و تعلیم را در دانشگاه از بیست و دو سال قبل پی گرفته است، لذا روشن است که زاویه ورود او به مسأله اساساً از منظری «درون روزنامهنگارانه» و «مشاهدهگرایانه» است که در آن تجربه و دانش آموخته شده در واحد تحلیل که مطبوعات است روایت میشود. در این روایت البته مطالعه تاریخی و تطبیقی دغدغه و مسأله تحقیق نیز در حد مشاهدات و تجارب نویسنده و تنظیم و تدوین و ارزیابی و نقد رویکردها و رهیافتهای دیگران در این باب مد نظر است.
طرح مسأله:
روزنامهنگاران «حرفهای و تجربی» یا «علمی و دانشگاهی» را به حسب نوع و زمان ورود آنان به حرفه روزنامهنگاری و یا نهاد آکادمیک میتوان در چهار گروه طبقهبندیکرد:
۱. کسانیکه ابتدا وارد مطبوعات میشوند و به لحاظ حرفهای در فرایند کار، تجربه میآموزند و پس از آن به دورههای آکادمیک و یا کاربری در آموزش روزنامهنگاری راه پیدا میکنند.
۲. افرادیکه ابتدا وارد دانشگاه میشوند و در خلال آموزشهای آکادمیک روزنامهنگارییا پس از فراغت از تحصیل سر از مطبوعات در میآورند.
۳. افرادیکه به دور از تحصیلات رسمی روزنامهنگاری به امر روزنامهنگاری حرفهای میپردازند و هیچگاه در پی آموزشهای آکادمیک نمیروند.
۴. افرادیکه وارد سطوح مختلفی از تحصیلات آکادمیک در حوزه روزنامهنگاری میشوند، اما به لحاظ کار و حرفه هرگز به دنبال مطبوعات و کار حرفهای نمیروند.
به نظر میرسد که در میان دو گروه اول و دوم در قالبدو فرایند تبادلی «فن- دانش» و «دانش- فن» سرانجام نوعی «پیوستگی میان تجربه و علم» شکل میگیرد، اما بین دو گروه سوم و چهارم گونهای «گسست و شکاف میان حرفه و دانش روزنامهنگاری» و انقطاب (پولاریزاسیون) بر سر روزنامهنگاری حرفهای و روزنامهنگاری آکادمیک به وجود میآید.
از آنجا که نویسنده خود را متعلق به گروه اول میداند و بر پایه دغدغهها و مسألههاییکه ابتدا در محیط کار حرفهای با آنها مواجه شده پا به عرصه دانشگاه و تأملات نظری نهاده است، لذا بیشتر به دنبال تحقق مدلی از روزنامهنگاری بوده و هست که در آن شکاف میان سه نهاد «دانشگاه»، «مطبوعات» و «نهادهای صنفی و مهارتی» کم شود و در ورای منازعه میان روزنامهنگاری به مثابه فن یا روزنامهنگاری به مثابه دانش، نوعی روزنامهنگاری تاریخمند موضوعیت یابد.
از این منظر مهمترین پرسش نویسنده پرسش از میزان داشتهها و نداشتههای تجربی و علمی روزنامهنگاری در زمینهای تاریخی است، که در آن مقولهای به عنوان «سرمایه ایرانی روزنامهنگاری» بتواند مورد ارزیابی قرار گیرد.
به نظر نویسنده موفقیت یا عدم موفقیت در پاسخگویی به این پرسش و پرسشهایی از این دست وابسته به چگونگی «انباشت یا عدم انباشت تجربههای تاریخی» و «پیوستگییا عدم پیوستگی تاریخی میان آموزشهای دانشگاهی» و نهایتاً «همپیوندییا ناهمپیوندی میان دو رهیافت علمی و حرفهای» در روزنامهنگاری است.
به این اعتبار حد توانمندی دو نهاد «دانشگاه» و «مطبوعات» در صورت دادن به گفتوگو، تعامل و دادوستد با یکدیگر در معرض سؤال است و اینکه آیا جانمایه این پیوند که «آموزش» است، توانسته بر پایه دو مؤلفه دانش و تجربه، دارای سنت و تاریخی شود و به آن اعتبار طرحی نو در اندازد؟
پرسشهای تحقیق:
از آغاز فعالیتهای روزنامهنگاری در ایران و تأسیس کاغذ اخبار در سال ۱۲۵۳ ه. ق (۱۲۱۵ ش) تاکنون بیش از ۱۷۶ سال و از طرح آموزش آن در سازمان پرورش افکار در سال ۱۳۱۹، هفتاد و دو سال میگذرد (معتمدنژاد، ۱۳۸۴: ۲۱) موانع عمده توسعه فعالیتهای روزنامهنگاریکه در «تمرکز قدرت سیاسی» و «ضعف جامعه مدنی» به عنوان عوامل برون سازمانی خلاصه میشود، سه عامل درون سازمانی «ناپیوستگی و جوانمرگی نشریات مستقل و آزاد»، «نبود استقلال حرفهای و امنیت شغلی در حرفه روزنامهنگاری» و «کمرنگی نقش آموزشهای آکادمیک در مطبوعات» گسستگی میان آموزش و کار حرفهای را برجسته کرده است (خانیکی، ۱۳۸۱: ۲۶).
در میان این عوامل سهگانه، نقش محوری «آموزش در حرفه روزنامهنگاری» کمتر مورد توجه بوده است، در حالیکه این مؤلفه را باید هم به عنوان عامل ایجاد یا تشدید مسأله و هم به عنوان مبنا یا راهکار درمان آن مورد مطالعه قرار داد. تحقیقات نشان میدهد که هنوز سهم روزنامهنگاران دانشگاهی در جامعه مطبوعاتی ایران سهم در خوری نیست. بنا به پژوهش دکتر مهدی محسنیان راد در سال ۱۳۷۲ تنها ۶/۱ درصد روزنامهنگاران ایرانی دارای مدرک دانشگاهی از این رشته هستند. با افزودن رشتههای مرتبط نظیر روابط عمومی سینما، عکاسی، زبان و ادبیات فارسی و خارجی باز هم این شاخص معرف آن است که ۵/۸۴ درصد روزنامهنگاران در آن سال فاقد تحصیلات مرتبط بودهاند.
بر اساس همان تحقیق ۸۸ درصد مجموع روزنامهنگاران ایران حتی دورههای آموزشیکوتاهمدت روزنامهنگاری را هم ندیده بودند (محسنیانراد، ۱۳۷۳). در طرح سرشماری شاغلان عرضه مطبوعات و خبرگزاریها که توسط دفتر مطلاعات و تحقیقات رسانهها در سال ۱۳۸۶ منتشر شده است، نتایج سرشماری بیش از ۱۹۰۰ نشریه (از جمله ۱۰۰ روزنامه، ۱۰ خبرگزاری غیردولتی، بیش از ۳۰۰ نمایندگی خبرگزاریها در استانها و ۱۱۷۰ دفتر نمایندگی و بخش مطبوعات) نشان میدهد که وضع آموزشی مطبوعات اگرچه اندکیبهتر شده ولی هنوز فاصله با وضع مناسب زیاد است. این وضعیت موجب میشود که در چارچوب یک مطالعه تاریخی حداقل به چهار پرسش اساسی پرداخته شود:
۱. منازعه تاریخی میان روزنامهنگاری حرفهای و روزنامهنگاری آکادمیک بر سر چیست؟
۲. چه تلقی از آموزش در محیطهای حرفهای و آکادمیک وجود دارد؟
۳. آیا محتوای آموزش با نیازهای جدید جامعه ما همخوانی دارد؟
۴. آیا دانشآموختگان روزنامهنگاری در محیطهای حرفهای موفقترند؟
روش تحقیق:
از آنجا که بنای این تحقیق بر واکاوی رویکردها و نقد و بررسی رهیافتهای پیشین در زمینه روزنامهنگاری حرفهای و علمی در ایران است، لذا براییافتن پاسخهای اولیه به پرسشهای پیشرو به مطالعه اسنادی و تاریخی و تحلیل ثانوی و فراتحلیل تحقیقات انجام گرفته میپردازد.
پیشینه موضوع:
«تحقیقات روزنامهنگاری» به عنوان «اولین نشریه تحقیقی درباره روزنامه، مجله، رادیو، تلویزیون، چاپ» طلیعه سخن نخستین شماره خود را در دیماه ۱۳۴۴ بر «ضرورت آموزش روزنامهنگاری در ایران» نهاد.
دکتر ذبیحالله صفا رییس وقت دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پیرامون اهمیت مقام مطبوعات و لزوم تشکیل دوره لیسانس روزنامهنگاری دانشگاه در آن شماره نوشت:
«در اجتماعات کنونی روزنامه و مطبوعات مرتب دیگر حکم نان و آب پیدا کرده است. کمتر کسی در این اجتماعات میتوان یافت که بتواند بیکسب خبر از جهان و یا بدون داشتن اطلاعاتیکه برای زندگانی روزانه او لازم است زندگیکند. بسیاری از مشاغل امروزی در همه ممالک بستگی شدید به کسب اطلاعات و ارقامی دارد که باید هر روز به دست داشت و بسی دیگر از مشاغل است که بدون داشتن اطلاع عمومی وافی از سیاست کلی جهان و تحولات روزانه آن پیشرفتی نخواهد داشت…. همین حقایق مسلم زندگی است که روزنامه و روزنامهنویسی را در روزگار ما به صورت علمی از علوم درآورده و تشکیل دورههای تحصیلی خاصی را برای آن ایجاب کرده است…. احتیاج به داشتن روزنامهنگارانیکه از هر حیث به مسئولیت خطیر اجتماعی خود واقف باشند، از مدتی پیش در ایران احساس شده است و به همان میزان که ملت ما میکوشد تا خود را به قوافل پیشرفته تمدن معاصر برساند در این مورد هم کوشیده است به نحوی عقبافتادگی دیرین را جبران نماید. بدین منظور از حدود سال ۱۳۳۵ به بعد نخست در دانشگاه تهران و سپس به وسیله مؤسسات روزنامهنگاری «اطلاعات» و «کیهان» چند کلاس یا دورههایکوتاه روزنامهنویسی و خبرنگاری و امثال آنها تشکیل یافته و همواره با داوطلبان کثیر اداره شده است. (صفا، ۱۳۴۴: ۳)
۲۵ سال پس از نشر «تحقیقات روزنامهنگاری» و در آستانه تأسیس مرکز گسترش آموزش رسانهها و انتشار «رسانه» – به عنوان فصلنامه مطالعاتی و تحقیقاتی در وسایل ارتباط جمعی- در بهار ۱۳۶۹ نگارنده بیآنکه از نوشته صفا و موضوعات نخستین شماره نشریه تحقیقات روزنامهنگاری مطلع باشد در سرمقالههای شمارههای اول و دوم آن نوشت:
«وقفهای طولانیکه در دهه نخست انقلاب برای تربیت نیروهایکارآمد و متعهد مطبوعاتی پیش آمد و مضیقهها و نقصانهای اجتماعی و اجرایی مطبوعات موجب شد که تلفیق اجتنابناپذیر «تجربه» و «دانش» مطبوعاتی به خوبی میسر نشود و رهاوردهای علمی، فنی و هنری ارتباطی با تجربههای ارزنده و منحصر به فرد مطبوعاتی در نیامیزد» (خانیکی (۱)، ۱۳۶۹: ۳).
«دوگانگی و افتراقیکه در روند روزنامهنگاری عملی- به مفهوم گام نهادن به عرصه وسیع ژورنالیسم بر اساس ذوق و یا ضرورت محض اجتماعی- سیاسی و فرهنگی و روزنامهنگاری علمی- به مفهوم مجموعهای از روشها و شیوههای آموزش کلاسیک و دانشگاهی- در دهه اخیر رخ داده، نقیصهها و نیازهای بسیاری را در راه رشد و ارتقایکیفی مطبوعات میهن اسلامی ما نمایان کرده است. زمانیکه عدم توسعه درونجوش روزنامهنگاری در جامعه ما که خود برخاسته از ضعفهای تاریخی و فرهنگی صد و شصت ساله این فن در کشور است، با کمتوجهی به لزوم تربیت هر چه بیشتر نیروهای متعهد و دردآشنا و پیامرسان در سالهای اخیر همراه شد، نتیجهای جز توسعهنیافتگی فرهنگی وسایل ارتباط جمعی به بار نیامد» (خانیکی (۲)، ۱۳۶۹).
آن روزها چاره کار این دانسته شد که با نقد روز و دیروز روزنامهنگاری در ایران از طریق گفتوگوهای آزاد و مستمر همه استادان و اصحاب فن صاحبنام، از فاصله میان «دانشگاه»، «مطبوعات» و «نهادهای سیاستگذار و برنامهریز دولت» کاسته شود و تلفیق تجارب و دریافتهای علمی با نظریات و آموزشهای علمی و دانشگاهی به عنوان فصل مشترکی از نیازهای فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و صنفی مطبوعاتی در سطوح مختلف جامعه مطرح گردد. بر این اساس آموزشهای فشرده و کاربردی به صورت منظم برای افراد شاغل در مطبوعات و روابط عمومی مؤسسات از سوی مرکز گسترش رسانهها از سال ۱۳۶۹ آغاز شد و دورههایکارشناسی و کارشناسی ارشد روزنامهنگاری، روابط عمومی و علوم ارتباطات در دانشگاه بازگشایی گردید.
نخستین سمینار بررسی مسائل مطبوعات ایران در تاریخ ۶ و ۷ اسفند ماه ۱۳۶۹، ۱۲ سرفصل نظری و عملی از مسائل پیش روی مطبوعات را موضوع کار خود قرار داد و توانست داشتهها و نداشتههای روزنامهنگاری را در ایران به تصویر کشد. نگارنده آنجا در «مقدمهای بر ضرورت گسترش و تعمیق آموزش روزنامهنگاری در ایران» ده راهبرد را برای تداوم اقدامهای امیدبخشیکه آغاز شده بود پیشنهاد کرد. آن راهبردها از این قرار بودند:
۱. آموزشهایکاربردی و فشرده مطبوعاتی چه در سطح نشریات مرکز و چه در سطح نشریات شهرستانی برای تأمین حداقل نیازهای آموزشی و کوتاهمدت مورد توجه بیشتر قرار گیرد و ضرورت امر آموزش به عنوان نیازی مستمر و برای همه سطوح در درجه اول در میان مطبوعات و مسئولان مطبوعاتی تبیین گردد.
۲. برای دستاندرکاران مطبوعاتی تمهیداتی در زمینه آموزشهای دانشگاهی بهویژه در دورههای شبانه منظور شود.
۳. آموزشهای غیرمستقیم از طریق انتشار مرتب نشریه و جزوات و کتب ویژه آموزشی و برگزاری سمینارهای نوبهای آموزشی گسترش بیشتر یابد.
۴. با فعال کردن دورههایکارشناسی و کارشناسی ارشد باید فاصله میان روزنامهنگاری عملی و علمی تلفیق تجارب و دریافتههای عملی روزنامهنگاران متعهد، خبره و حاضر در صحنه تحولات عمیق اجتماعی اخیر با نظریات تئوریک و دستاوردهای علمی استادان کاردان و آشنا به دانشهای جدید کم گردیده و در حقیقت راههای تازهای متناسب با بافت و فرهنگ اجتماعیکشور ما کشف شود.
۵. رشتههای تخصصیتر ارتباط جمعی به تناسب نیازهایکنونی و ضرورت انجام مطالعات و تحقیقات لازم در قالب دانشکدهای مستقل تدارک دیده شود.
۶. برقراری پیوندی مستمر میان آموزش و تحقیقات به نحویکه مطالعات پایهای را برای آموزش و تحولات آموزشی میسر گرداند، از مهمترین ضوابطی است که در جهت سودمند کردن و کاربردیکردن آموزش و حذف جنبههای غیر واقعی آموزشهای تئوریک میتواند چارهساز باشد.
۷. به این منظور تشکیل نشستهای مرتب دستاندرکاران و مسئولان مطبوعات با استادان و صاحبنظران دانشگاهی، توجه به تجارب ارزنده مطبوعاتی جهان اسلام و جهان سوم در مواجهه با فرهنگهای مهاجم و استعماری از طریق برگزاری سمینارهای بینالمللی با مشارکت روزنامهنگاران انقلابی و متعهد، تأسیس انجمن مطالعات و آموزش با دخالت فعال همه دستاندرکاران متعهد این فن پیشنهاد میشود.
۸. توسعه آموزشها و گرایشهای روزنامهنگاری در سطوح زیر دانشگاهی و غیر دانشگاهی به ویژه در مدارس، مساجد، کتابخانهها و مراکز فرهنگی مختلف برای «هنجاریکردن» و رسوخ بیشتر و عمیقتر این رشته و بارور کردن استعدادهای مطبوعاتی ضرورتی انکارناپذیر است.
۹. توجه به آموزشهای مختلف تخصصی و ارتقای سطح فرهنگی روزنامهنگاران در زمینههای گوناگون فکری، سیاسی، علمی، اقتصادی و… امری است که نباید هیچگاه اهمیت آن کمتر از آشنایی به فنون و تکنیکهای روزنامهنگاری تلقی شود.
۱۰. باید در درون همه گونه آموزشهای روزنامهنگاری نیازهای اساسیکشور به طور مداوم تبیین و تعریف گردد و برای سؤال «روزنامهنگاری برای چه؟» پاسخی جوشیده از فرهنگ اسلامی، انقلابی و مردمی جامعه ما و در متن فرهنگ متحول ارتباطات جهانی اندیشیده شود (خانیکی، ۱۳۷۱: ۱۸۴ و ۱۸۵).
در نگاه به نوشتههای اولین شمارههای «تحقیقات روزنامهنگاری» و «رسانه» و توجه به مجموعه مقالات نخستین سمینار بررسی مسائل مطبوعات ایران و تأمل در چالشهای روزنامهنگاری امروز میتوان مشابهتهای فراوان زبانی در تبیین نیازها و ضرورتها و مسائل مشترکیافت که حاکی از وجود یک حکایت همچنان باقی است: «بیزمانی مسائل تاریخی مطبوعات ایران» و «همزمانی و درهمتنیدگی مسائل درونی و محیطی آنها».
این حکایت را باید دوباره خواند و مسأله را باز از نو تعریف کرد. تعریف درست مسأله شاید آغازی بر حل آن باشد.
چنانکه گفته شد سهم و نقش «دانش» و «فن» در پیشبرد روزنامهنگاری از جمله مسائل دیرپا ولی همچنان مطرح در مطبوعات جامعه ما و جهان ماست.
پرسش از نسبت میان «آموزشهای آکادمیک»، «مهارتهای حرفهای» و «تجربههای عملی» اگرچه پرسشی تاریخی است، اما در مطالعات آینده نیز جایگاهی مهم دارد.
به لحاظ تاریخی جدال میان «روزنامهنگاری علمی» و «روزنامهنگاری عملی»، «روزنامهنگاری حرفهای» و «روزنامهنگاری سیاسی» و نیز «روزنامهنگاری آرمانی» و «روزنامهنگاری تجاری» پیشینهای قدیم دارد. از این رو شکافها و گسستگیهای میان این سه دسته از روزنامهنگاری را میتوان بخشی از عوامل تاریخی توسعهنیافتگی مطبوعات در ایران به شمار آورد.
در کنار آن، دگرگونیهای پر دامنهایکه تحت تأثیر رسانههای نو و گسترش فناوریهای اطلاعات و ارتباطات رخ داده، افقها و الگوهای جدیدی از روزنامهنگاری را هم در حوزه دانش و نظر و هم در حوزه تکنیک و فن مطرح کرده است. در این چشمانداز «روزنامهنگاری نوشتاری» در برابر «روزنامهنگاری برخط (آن لاین)» و روزنامهنگاری جریان اصلی» در برابر «روزنامهنگاری شهروندی» بخشی از مطالعات آیندهنگرانه در روزنامهنگاری برای توسعه است.
پس در جمع میان این دو دسته از مسائل تاریخی و آیندهنگرانه است که میتوان به رصد وضعیت روزنامهنگاری ایران پرداخت. در واقع مطالعه تاریخی و تطبیقی این مسائل و گونهشناسی آنها در دو سطح نظری و عملی میتواند چارچوبی برای تأمل و تحقیق در باب مسائل پیشروی روزنامهنگاری ایرانی از منظر تئوریک و حرفهای ترسیم کند.
مفاهیم نظری:
۱. روزنامهنگاری حرفهای:
دیوید رندال (David Randal) روزنامهنگار معاصر انگلیسی، روزنامهنگاری حرفهای را مترادف با «روزنامهنگاری مطلوب» و یا «روزنامهنگاری خوب» میداند (رندال، ۱۳۸۲: ۱۲ تا ۱۵).
از نظر او مقولههایی مانند روزنامهنگاری چپ و راست، غربی و شرقی، توسعه یافته و نایافته اساساً بیمعنا هستند و باید جای خود را به روزنامهنگاری «مطلوب» و «خوب» بدهند که مرکب از مجموعهای از قواعد و مهارتها و آموزههای حرفهای است که هر کس در هر جای دنیا با هر مرام و عقیده و یا هر وسیلهای آنها را رعایت کند در زمره «روزنامهنگاران جهانی» و «حرفهای» به شمار میآید.
به نظر رندال روزنامهنگاران مطلوب، تخصصهای جزئی ندارند، بلکه توان کار در انواع عرصهها را دارند، در همه شرایط و وضعیت کار میکنند و میدانند که سلسلهای از مهارتهای حرفهای در روزنامهنگاری وجود دارد که در همه جای دنیا و محیطهای رسانهاییکسان و غیرقابل تغییر است و به سمت جهانی شدن پیش میرود (رندال، ۱۳۸۲: ۲۰ و ۱۹).
رندال به رغم آنکه «تجربه» خود را برای تعریف روزنامهنگاری حرفهای مبنا قرار میدهد و نه دانش روزنامهنگاری را، در پی تبیین نوعی «روزنامهنگاری متفکرانه» است و از دو پایه «احساسات» و «گرایش به ایده آنها» نیز به دور نیست (رندال، ۱۳۸۲: ۲۲).
بیل کواچ و تام روزنستیل (Bil kovach & Tom Rosenstil) در نقد حال روزنامهنگاری حرفهای به نکته مهمی اشاره میکنند که حکایت از پیدایش فاصلهای میان واقعیتها و این حرفه است.
به نظر آنان گام نخست برای رهایی روزنامهنگاری از چرخه فرسایش توانایی ارتباطی با جامعه، رها کردن روزنامهنگاران از ناتوانیهای حرفهای است، در واقع باید به جای تمرکز بر روزنامهنگاری حرفهای توجهها را معطوف به روزنامهنگاران حرفهایکرد و براییافتن و نگاه داشتن آنان چارههایی اندیشید (کواچ و روزنستیل، ۱۳۸۵: ۹).
کاماث (M. V. Kamath) این گونه روزنامهنگاران را در ورای منازعه میان روزنامهنگاری عملی و آکادمیک جستجو میکند. به نظر او:
«روزگاری بود که میگفتند روزنامهنگار به طور مادرزاد روزنامهنگار است و چنین نیست که یک نفر را به مدرسه روزنامهنگاری بفرستند و او در پایان روزنامهنگار شود… اما امروزه وضع کاملاً فرق میکند و کار پیچیدهتر شده است و بیشک حتی همان افرادیکه مادرزادی روزنامهنگار هستند، اگر دورههای تخصصی روزنامهنگاری را طیکنند، خیلی بهتر از دیگران خواهند بود» (کاماث، ۱۳۷۴: ۱۳).
کاماث این نظر جیمز رستون روزنامهنگار آمریکایی را تأیید میکند که باید طرفدار پروپا قرص تربیت و آموزش تخصصی روزنامهنگاری بود، در عین حال «سرحالی و زندهدلی» را ویژگی اصلی روزنامهنگاران برجسته دانست (همان: ۱۴).
چنانکه ملاحظه میشود روزنامهنگاری حرفهای اگرچه مبتنی بر مجموعهای از اصول و فنون حرفهای است، اما نقطه کانونی آن انگیزهمندیها و دغدغههای روزنامهنگار است.
۲. روزنامهنگاری سیاسی
واژه روزنامهنگاری سیاسی و یا عقیدتی (ایدئولوژیک) عمدتاً در برابر روزنامهنگاری حرفهای به کار میرود و غرض آن است که در این نوع روزنامهنگاری سوگیریهای سیاسی و تعهد به چارچوبهای مکتبی و مسلکی بر رویکردهای تخصصی و ضوابط حرفهای تقدم دارد. روزنامهنگاری سیاسی از زمانی متولد شده است که صاحبان قدرت کوشیدهاند تا اخبار و پیامهای هدایت شده را به افکار عمومی تزریق کنند. به این اعتبار هنر و یا توان حرفهای روزنامهنگار بیشتر معطوف به فنون نفوذ در ذهن مخاطبان و ترغیب و اقناع آنان در جهتی خاص میشود. روزنامهنگاری حزبی از مصداقهای بارز روزنامهنگاری سیاسی است که در برابر روزنامهنگاری حرفهای به روزنامهنگار حق میدهد که در انعکاس رویدادها جهتگیری سیاسی داشته و وظایف او را در قالب روزنامه «ارگان» تعریف کند.
اصطلاح لابی (Lobby) که نخستین بار در انگلستان برای خبرنگاران سیاسی به کار رفته در همین چارچوب قابل فهم است. طبیعتاً در روزنامهنگاری سیاسی تعلق خاطر روزنامهنگار به مسائل و جریانهای سیاسی است که به دانش و تسلطهای حرفهای او موضوعیت دارد. آنچه در ایران به عنوان روزنامهنگاری سیاسی مطرح بوده است، عمدتاً نوعی روزنامهنگاری است که در آن روزنامهنگار به رغم برخوردارییا عدم برخورداری از تواناییهای حرفهای دارای شخصیت و یا جهتگیریهای آشکار سیاسی است.
۳. روزنامهنگاری علمی (دانشگاهی/ آکادمیک)
این گونه از روزنامهنگاری به مجموعهای از مبانی نظری، روشهای تحقیق، دانشها و تخصصهای جانبی، اصول، سبکها و تکنیکهای حرفهای اطلاق میشود که از طریق دورههای رسمی در دانشگاه یا نهادها و مراکز علمی و کاربردی به دانشجویان آموخته و به اعطای مدارک علمی منتهی میشود.
یافتههای تحقیق:
۱. تأملات تاریخی
ضعف سنت و حیات تاریخی روزنامهنگاری حرفهای را در ایران که ذوق، هنر، تجربه و حتی دانش روزنامهنگاری را به صورت نقطههای پراکنده و دور از هم در تاریخ معاصر ما نشان میدهد، میتوان از جمله بارزترین نتایج گسست و ناپیوندی میان حوزههای مختلف روزنامهنگاری ایرانی دانست.
تاریخ جنبش مشروطیت در ایران سرآغازی بر کارآمدی و اثربخشی پارهای از مطبوعات سیاسی و درخشش برخی روزنامهنگاران نوآور است، اما عمدتاً این تجربههای حرفهای و رهیافتهای علمی تداوم نیافت و به دورههای پس از خود منتقل نشد.
میتوان فهرست بلندی از ژانرهای روزنامهنگاری و روزنامهنگاران اندیشمند و صاحب سبک فراهم کرد که در عرصه مطبوعات ایران خوش درخشیدند ولی دولت مستعجل بودند. در این بخش تنها به دو مورد از این زمینههای تاریخی اشاره میشود:
۱. ۱. اولین تجربههای روزنامهنگاری سیاسی و فرجام آن
فرایند شکلگیری پیروزی و استقرار انقلاب مشروطه چنان که عرصه پیدایی بسیاری از نهادهای تمدنی و مدنی جدید در ایران است، در تأسیس و تکوین و توسعه روزنامهنگاری نوین از جمله روزنامهنگاری سیاسی نیز مؤثر بوده است.
صور اسرافیل از جمله تجربههای درخور مطالعه در روزنامهنگاری سیاسی است. نخستین شماره صور اسرافیل در ۱۷ ربیعالثانی سال ۱۳۲۵ قمری انتشار یافت که سر مقاله آن را میرزا علیاکبر دهخدا با امضای صریح مینوشت. در همین شماره ستون «چرند و پرند» به امضای دخو که نام مستعار دهخدا است نشان میدهد که سردبیر روزنامه از همان آغاز تأسیس هم او بوده ولی میرزا جهانگیر خان شیرازی (صور اسرافیل) و میرزا قاسمخان تبریزی دو همکار دیگر دهخدا در راهاندازی و مدیریت این روزنامه بودهاند.
سرنوشت این سه تن مسئولان صور اسرافیل معرف عاقبت مشروطهخواهان و روزنامهنگاری عصر مشروطه بوده است. میرزا جهانگیر خان جان بر سر عقیده باخت، میرزا قاسمخان بعدها به وزارت در دوران رضاشاه رسید و میرزا علیاکبر خان از سیاست به طور کلیکناره گرفت و وارد عرصه فرهنگ و ادب شد. صوراسرافیل اگرچه روزنامهای به غایت سیاسی است، اما در جامعه نیز سخت تأثیرگذار بوده است. اهمیت آن بیشتر از جهت قطعات منثور، به ویژه مقالات کوتاهی بود که تحت عنوان چرند و پرند نوشته میشد. این مقالات، قطعات انتقادی هجوآمیز با لحن بسیار شدید و قاطع و نیشدار بود که نمونههای بسیار خوبی از نثر فارسی، با عبارات عامیانه موجز و فصیح را در برداشت. به همین دلیل صور اسرافیل در دو زمینه بدعتگذار بود:
اول: از نظر ارائه طنزی پرمایه و هشداردهنده در قالب نثری روان و ساده و غیر مکتبی ادبیات مشروطه؛
دوم: از لحاظ شیوه نگارش و ظرایف روزنامهنگاریکه پیش از آن، هیچ یک از روزنامههای فارسی زبان بر آن پایه منتشر نشده بود (براون، ج ۲، ۳۹۵).
صور اسرافیل در عمر کوتاه خود پنج بار توقیف شد. این روزنامه برخلاف توقیفهای پیدرپی، تا به توپ بستن مجلس پایدار ماند و ۳۲ بار چاپ شد. آخرین شماره آن در تاریخ ۲۰ جمادیالاول ۱۳۲۶ منتشر شد و بعد از خروج دهخدا و دیگران از ایران، سه شماره دیگر آن نیز در سوئیس منتشر و سپس برای همیشه تعطیل شد (کهن، ۱۳۶۲: ۱۳۶).
اگرچه دلایل توقیف و تعطیلی صور اسرافیل و تداوم نیافتن این نهاد مطبوعاتی را باید در حوزه قدرت سیاسی جستجو کرد، اما در عین حال نمیتوان خروج اندیشه و تجربه روزنامهنگار دانشمندی چون دهخدا را از فرایند تکوین روزنامهنگاری ایرانی محرومیت جامعه مطبوعات را از سنت و دانش او به همین سطح سیاست محدود کرد.
دهخدا خود حاصل تلاقی سه حوزه روشنفکری، سیاستورزی و دانشوری در عرصه روزنامهنگاری است «روزنامهنویسی دهخدا، در همه مواضع نشان از روحیه روشنفکری مسئول دارد، دهخدا با طنز خویش از قدرت اسطورهزداییکرد و تقدس ساختگی آن را به ریشخند گرفت و در مقالات جدی خود همه توان فکری و علمی خود را به کار برد تا بیبنیادی ادعای خودکامگان را آشکار سازد. وی میان طنز و جد پلی زد و آن پل آگاهی بود… خواننده مقالات دهخدا در پراکندگی ساحتهای اندیشه او یکپارچگی میبیند» (اصیل، ۱۳۸۷: ۹).
دهخدا هم از تحصیلات قدیم و هم از دانشهای جدید چون حقوق، حقوق بینالملل، جنگ و دیپلماسی اقتصاد، تاریخ و زبان فرانسوی، بهرههای فراوان داشت و به اعتبار این توشه بیبدیل راهی نو در روزنامهنگاری ایرانی گشود، اما با روی آوری به فرهنگ این میراث بیزوال را به حوزهای دیگر منتقل ساخت.
حکایت ناتمام دهخدای روزنامهنگار و محرومیت روزنامهنگاری ایرانی را در برخورداری از سنت او و تداوم آن میتوان بخشی از تاریخ گسست روزنامهنگاری سیاسی و حرفهای در ایران و نهایتاً فقر روزنامهنگاری علمی به حساب آورد.
۱. ۲. نخستین زمینههایظهور روزنامهنگاری سیاسی و حرفهای در ایران
یکی از نقیصههای دائمیدر تاریخ مطبوعات ایران، غفلت از ضرورت پیوند میان وجوه علمی و حرفهای در روزنامهنگاری است، به طوریکه کمتر مواردی میتوان سراغ گرفت که ورود به عرصه مطبوعات بویژه مطبوعات سیاسی با اشراف به یافتههای نوین روزنامهنگاری همراه باشد. به همین سبب معمولاً نیاز به آموزش و اهتمام به آن در زمره کماهمیتترین نیازهای مطبوعات ایران به شمار میآید. بهرغم این واقعیتگاه بارقههایی از تلفیق و ترکیب دو وجه دانش و حرفه در کار روزنامهنگاری ایرانی درخشیده است. در دهه بیست و اوایل دهه سی این درخشش با ظهور چند تن از روزنامهنگاران مبرز که هم به مبانی علمی و هم به جنبههای سیاسیکار به خوبی آشنا بودند، قابل مشاهده است.
این روزنامهنگاران اگرچه به لحاظ تعداد اندک بودند اما از آنجا که با سری پر شور و دلی دردمند، کار مطبوعاتی را آغاز کرده و در میانه راه، آموزشهای نوین روزنامهنگاری را نیز در سطوح عالی فراگرفته بودند، لذا بر قلمرو روزنامهنگاری ملی تا حدی تأثیر نهادند.
محمد مسعود روزنامهنگار شجاع این دوره که سرانجام جان بر سر عقیده نهاد، از جمله این روزنامهنگاران است. مسعود تجسم روزنامهنگاری آرمانی آن عصر با تمامی قوتها و ضعفهاست. او را میتوان سخنگوی ملتی گرسنه، خشمگین، جان بر لب و ناشکیبا دانست که آرمانطلبی و شتابزدگی همزاد وجود او شده است. مسعود هنوز نوجوانی بیش نبود که در قم روزنامه نیمورقی شفق را با جوهر کپی در چهار صفحه و پنجاه نسخه به سبک و سیاق صوراسرافیل در آورد. او در این چهار صفحه از وطن، آزادی، قانون، مشروطیت، حقوق مردم، معارف، نیت، عفت، علل خرابی و هرج و مرج اوضاع و تعدی مأموران حرف زد و حتی ستون «چرند و پرندی» هم به همان روش صوراسرافیل در نقد و هجو مدرسه و مدیر و ناظم خویش طراح کرد. این نوجوان شیفته روزنامهنگاری بعدها که به تهران آمد، سر از معلمی درآورد، اما نوشتن را رها نکرد (اسماعیلی، ۱۳۶۶: ۷۶ تا ۱۱۵).
استعداد سرشار مسعود موجب جلب توجه برخی صاحبنظران فرهنگیکشور شد، چنانکه به توصیه محمد علی جمالزاده در سال ۱۳۱۴ وی از سوی وزارت معارف برای اخذ تعلیمات عالیه روزنامهنگاری و مطالعه در مطبوعات اروپایی به اروپا اعزام گردید. مسعود در طول سه سال تحصیل در بلژیک توانست گواهینامه آموزشگاه عالی روزنامهنگاری آن کشور را دریافت کند و حق استفاده از عنوان حرفهای «ژورنالیست» را به دست آورد (همان: ۱۱۸) اما برخورد مسئولان دولتی با پیشرفتهای او و مسئولیتهای آموزشی روزنامهنگاری نیز جالب توجه است؛ وقتی مقالهای از مسعود در روزنامه گازت بلژیک به چاپ رسید، علیاصغر حکمت وزیر معارف وقت طی اخطاریهای به تاریخ پانزدهم اسفند ماه ۱۳۱۶ به او نوشت: «در روزنامه گازت بلژیک مقالهای به قلم شما چاپ شده است، صرفنظر از اینکه دخالت و گفتوگوی شما در این قبیل مسائلی بیمورد است، اساساً مقالهنویسی در روزنامهها با تحصیل و مطالعات منافات دارد. بنابراین بهتر است از نوشتن این مقالات بیسرو ته که جز تضییع وقت نتیجهای ندارد صرفنظر کرده به کار تحصیل خود مشغول باشید، اگر مجدداً مشهود افتاد که مقالهای در روزنامها ی نوشتهاید، تولید مسئولیت نموده و بلافاصله به تهران احضار خواهید شد» (همان: ۱۱۷).
مسعود در پاسخ این نامه مستدلاً اعلام میدارد که این عملی نه تنها جرم نیست، بلکه برای انجام دوره «استاژ» بایستی مسائل سیاسی روز را تجزیه و تحلیل نماید. اما این قبیل استدلالها چندان برای دولتهای رضاشاهی قابل اعتنا نبود، چنانکه مسعود در بازگشت به ایران برای سالهای متوالیکمتر توانست، موقعیت استفاده از دانش خویش بیابد. او امید فراوان داشت که بتواند روزنامهای غنی و پربار منتشر کند، اما به زودی دریافت که نه تنها وزارت معارف از صدور پروانه انتشار روزنامه به او خودداری مینماید، بلکه حتی چاپ مقالههایش در مطبوعات ایران ممنوع شده است. اما همین که نظام خودکامه رضاشاه سقوط کرد، او به پیگیری آرزوی دیرینه خود پرداخت، ابتدا با نام «مرد آزاد» و سپس به نام «مرد امروز» تقاضای امتیاز روزنامه کرد و عاقبت در روز ۲۹ مرداد سال ۱۳۲۱ نخستین شماره مرد امروز را در محل همان تجارت خانه سابقش منتشر کرد (همان: ۱۲۱). مرد امروز از همان آغاز قلمی آتشین و شیوهای در روزنامهنگاری را نوید میداد.
مرد امروز شش سال منتشر گردید، اما در طول این مدت بیش از ۵۰ بار توقیف شد، لذا در طول این مدت تنها ۱۳۸ شماره از آن در اختیار مردم قرار گرفت، این نشریه که به طور هفتگی در ۱۲ صفحه چاپ میشد، بیش از ۳۰ هزار نسخه تیراژ داشت و ساماندهنده خدمات خیریه مثل مسابقات ورزشی برای جوانان وکمک به مستمندان و بیماران نیز بود (همان: ۱۲۴ تا ۱۲۶).
سرانجام با ترور مسعود در پنجشنبه ۲۲ بهمن ماه ۱۳۲۶ که خبر آن نیز در شماره ۱۳۸ مرد امروز آمد، پرونده این دوره از تلاش روزنامهنگاری حرفهای سیاسی بسته شد.
دکتر سیدحسین فاطمی نیز از جمله پیشگامان تلفیق روزنامهنگاری حرفهای و سیاسی در ایران است. او که پس از طی دورههایی از حضور فعالانه در مطبوعات برای ادامه تحصیل مهر ماه ۱۳۲۴ به فرانسه رفت و موفق شد از مدرسه مطالعات اجتماعی پاریس سه مدرک عالی از جمله دیپلمای روزنامهنگاری را در ۲۴ مرداد ماه سال ۱۳۲۷ اخذ کند که در نوع خود بالاترین و نخستین درجه دانشگاهی در حوزه روزنامهنگاری در ایران است.
فاطمی به عنوان دانشآموخته این رشته پس از ورود به ایران و راهاندازی روزنامه باختر امروز در ۸ مرداد سال ۱۳۲۸ کوشید در کسوت مدیر روزنامه، اصول کار حرفهای روزنامهنگاری را به اجرا در آورد.
اساس این طرح کاربرد هفت اصل حرفهای بود که در شمارههای نخست روزنامه باختر امروز به عنوان مرامنامهای تحت عنوان «کارهاییکه باختر امروز نمیکند» به چاپ رسید. این هفت اصل عبارت بودند از اینکه:
۱. در فوت کسی به بازماندگان آن مرحوم تسلیت نمیگوییم.
۲. آمد و رفتهای مأمورین جزء دولتی را نمینویسیم.
۳. از جلساتیکه نتیجهاش با «اقدامات یا تصمیمات مقتضی» خاتمه مییابد نام نمیبریم.
۴. در هر مطلب روز صریح و روشن همان روز اظهارنظر میکنیم و هرگز اظهارنظر را به فردا موکول نمیکنیم.
۵. مقالات تعریف از اشخاص را به فردا موکول نمیکنیم.
۶. سفارش خصوصی دوستان و رفقای مطبوعاتی را در امور عمومی ترتیب اثر نمیدهیم.
۷. روزنامه را به کسی تحمیل نمیکنیم ولی از مفتخواری و روزنامه مجانی خواندن هم منزجریم (ستوده، ۱۳۸۹).
فاطمی رویاهایی بزرگ در عرصه روزنامهنگاری داشت که فرصتی برای تحقق آن نیافت. وی در آن ایام به دنبال آن بود که تجربه روزنامههای بزرگ دنیا را ایران اجرا کند و براین اساس میخواست با استفاده از یککادر سیاسی و مفسران قوی روزنامهای سیاسی همانند لوموند را به چاپ برساند همچنین با کمک مورخان و محققان نشریه ادبی، تاریخی، علمی را به شکل هفتگی مشابه نشریه هیستوریا زیر نظر محمد محیط طباطبایی انتشار دهد، چاپ و انتشار یک نشریه علمی با اخبار مصور سیاسی، علمی، اجتماعی شبیه ریدرز دایجست که جایش در ایران خالی بود، چاپ کند و نشریه سیاسی و ملی برای دانشجویان ایرانی مقیم خارج از کشور منتشر کند تا دانشجویان از افکار جبهه ملی آگاه شوند (شیفته، ۱۳۶۴: ۴۴).
فاطمی در کنار این آرزوها، اندیشه تأسیس یک گروه انتشاراتی با سرمایه نویسندگان، محققان و همکاران مطبوعاتی را نیز پیگیری میکرد که در آن تمام کارمندان سهم داشته باشند.
برنامه فاطمی را برای ایجاد یک تعاونی بزرگ انتشاراتی با مشارکت همه خبرنگاران و روزنامهنگاران که ازجمله اندیشههای نوین امروز سیاستگذاری مطبوعاتی است، میتوان از جمله آیندهنگریهای او در نزدیککردن فاصله به شمار آورد.
نگاهی به نخستین تجربههای روزنامهنگاری حرفهای در ایران که از همپیوندی میان دو نوع روزنامهنگاری سیاسی و دانشگاهی شکل گرفت، جای دو پرسش اساسی را باز میکند:
۱. چرا نامهای محمدمسعود و دکتر سیدحسین فاطمیکه هر دو با انگیزهها و دغدغههای بسیار ابتدا پای در تحریریههای مطبوعات نهادند و در میانه راه پا به دانشگاه نهادند و نخستین مدارک عالی روزنامهنگاری را از دانشگاههای معتبر اروپایی دریافت کردند و در فرجام کار باز به مطبوعات برگشتند، در حوزه روزنامهنگاری آکادمیک از جمله نامهای فراموش شده به حساب میآیند؟
۲. میراث تجربی و سبک و سیاقی از روزنامهنگاری حرفهایکه از سوی فاطمی در باختر امروز بنا نهاده شد، چه بخشی از سرمایه روزنامهنگاری حرفهای ایران شده و انباشت این تجربه در کدام سبک از روزنامهنگاری ایرانی قابلیت مشاهده و باروری داشته است؟
۲. آموزش روزنامهنگاری
آموزش روزنامهنگاری نتیجه اقتصادی و صنعتی شدن مطبوعات، توسعه تبلیغات و گسترش ارتباطات است و این بخش از دانش جدید از نیمه دوم قرن نوزدهم تاکنون هم درجهان غرب و هم در جهانهای دیگر سرعتی پیوسته و فزاینده یافته که پیش از آن نیز میتوان زمینههایش را سراغ گرفت. «قدیمترین تجربه آموزش روزنامهنگاری جهان، در سال ۱۶۷۲ میلادی در دانشگاه شهر لایپزیک آلمان و به صورت مجموعهای از سخنرانیها به عمل آمده بود» (معتمدنژاد، ۱۳۸۴: ۸).
نخستین تجربههای جدید آموزش دانشگاهی روزنامهنگاری در آمریکا به سال ۱۸۶۹ در «کالج واشنگتن»، در انگلستان به سال ۱۸۹۰ در «انیستیتوی روزنامهنگاری لندن» و در فرانسه به سال ۱۸۹۹ در «مدرسه عالی روزنامهنگاری پاریس» برمیگردد.
«آموزش حرفهای و تخصصی روزنامهنگاری به صورت منظم و مداوم، از اوایل قرن بیستم، همراه با افزایش سریع مؤسسات دانشگاهی و ترویج و پیشرفت فلسفه پراگماتیسم و ضرورت تربیت متخصصان مختلف و از جمله روزنامهنگاران مورد توجه قرار گرفت… هدف آن بود که روزنامهنگاران نیز مانند پزشکان و قضات و وکلای دادگستری، از آموزش تخصصی برخوردار شوند» (همان: ۹).
این رویکرد در کشورهای غیر غربی نه تنها با تأخیر آغاز شد بلکه با گسستگیهای گوناگون نیز همراه گردید. اولین تجربه آموزش روزنامهنگاری هند در دهه ۱۹۲۰ میلادیو در «دانشگاه ملی مدرس»، در ترکیه به سال ۱۹۴۷ با تأسیس «انیستیوی مطبوعات» در دانشگاه استامبول و در مصر به سال ۱۹۳۷ در دانشگاه آمریکایی قاهره شکل گرفت.
بنا به تحقیق دکتر کاظم معتمدنژاد در ایران به سبب توسعه نیافتگی روزنامههای آزاد و سلطه سیاسی طولانی نظامهای اقتدارگرا بر نشریات دلتییا شبهدولتی در دورههای استبداد قاجار و دیکتاتوری پهلوی، آموزش تخصصی روزنامهنگاریهمچون وضع قوانین اصولی درباره مطبوعات و استقلال حرفهای روزنامهنگاران، دیرتر از بسیاری از کشورهای دیگر جهان، مورد توجه قرار گرفته است. به نظر ا و اگرچه ظاهراً نخستین آگاهیدهی راجع به آموزش روزنامهنگاری در ایران، از طریق انتشار خبر بسیار کوتاه روزنامه ایران درباره تأسیس «مدرسه عالی روزنامهنگاری» پاریس در سال ۱۸۹۹ در دوره سلطنت مظفرالدین شاه، صورت پذیرفته اما تا زمانیکه این توجه در سال ۱۳۱۹ و سال پایانی سلطنت رضاشاه جامه عمل به خود گرفت، مدتی مدید طول کشید.
از آن پس تجربههای آموزش روزنامهنگاری و سایر شاخههای علوم ارتباطات در ایران را میتوان به چهار مرحله تقسیم کرد. نخستین مرحله آن، کلاسهای درس روزنامهنگاری «سازمان پرورش افکار» در دانشگاه تهران به سال ۱۳۱۹ است. دومین مرحله این تجربهها تشکیل کلاسهای آزاد آموزش روزنامهنگاری در دانشگاه تهران طی سالهای آخر دهه ۱۳۳۰ و سالهای اول دهه ۱۳۴۰ است. سومین مرحله تجربههای مذکور تأسیس و فعالیت دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی در سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۹ است و چهارمین مرحله آنها، ایجاد دورههای تازه لیسانس علوم ارتباطات اجتماعی با دو شاخه روزنامهنگاری و روابط عمومی در دانشگاه علامه طباطبایی و تأسیس دورههای فوق لیسانس (در سال ۱۳۶۹) دکترای علوم ارتباطات (در سال ۱۳۷۵) در همان دانشگاه است که به طرح بازگشایی دانشکده مستقل علوم ارتباطات، با سه رشته روزنامهنگاری، روابط عمومی و مطالعات ارتباطی و فناوری اطلاعات در سال ۱۳۸۳ منتهی گردید (همان: ۲۱، ۲۰).
بر این مرحلهبندی دکتر معتمدنژاد باید دوره پنجمی را نیز افزود که اکنون با طرح ضرورت انتقال آموزشهای تخصصی به دورههایکارشناسی ارشد و دکترای روزنامهنگاری دوباره در پی ادغام رشتههای مختلف ارتباطی در دورههایکارشناسی است.
علاوه بر صورت و شکل آموزشهای روزنامهنگاری در دانشگاه و مؤسسات آموزشی و یا مراکز حرفهای باید به چگونگی و محل انجام این آموزشها نیز توجه داشت.
در هر برنامه آموزشی چه درازمدت و چه کوتاهمدت فراتر از تسلط به تکنیکهای حرفهای ضرورت دارد به مباحث نظری، آموزشهای عمیقتر محیطی و جانبی و نیز شناخت سطوح فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه و نیازهای بازار کار توجه شود. این ضرورت ایجاب میکند که در یک چشمانداز وسیع چگونگی و شیوه وروزد علمی و حرفهای روزنامهنگاران به دنیای روزنامهنگاری در جهان مورد مطالعه قرار گیرد. به این اعتبار میتوان سهگونه روزنامهنگاری را از هم تفکیککرد:
۱. روزنامهنگاریدانشمحور
زاویه ورود روزنامهنگاران در این شیوه از طریق محیطهای دانشگاهی و آموزشهای آکادمیک است که به طور ویژه نمونههای آن را در آمریکا میتوان پی گرفت.
روزنامهنگاریفنمحور
این شیوه از آموزش به انجام آن از طریق محیطهای حرفهای و نه ضرور تا به اعتبار مدارک دانشگاهینظر دارد و در کشورهایی نظیر انگلستان دنبال میشود.
روزنامهنگاریدانش- فنمحور
این شیوه ترکیبی از دو روش پیشین یعنی تلفیقی از دانشمحوری و فنمحوری است که با تأکید بر آموزش در ضمن کار انجام میگیرد و نمونههای آن عمدتاً در فرانسه قابل مشاهده است.
علیرضا کتابدار در پایاننامه کارشناسی ارشد خود که پیرامون «نقش آموزش دانشگاهی در ارتقای تواناییهای حرفهای روزنامهنگاری در ایران» نگاشته، این سه روش را به خوبی بررسیکرده و نتیجه گرفته است:
«در ایران استادان روزنامهنگارانی و روزنامهنگاران با سابقه کشور معتقدند که با توجه به شرایط کشور ما، مکتب فرانسوی نسبت به دو شیوهایکه قبلاً ذکر شد، تناسب بیشتری با شرایط روزنامهنگاری ایران دارد» (کتابدار، ۱۳۸۶: ۹۴).
برای پیشبرد این شیوه که بر تلفیق دانش و تجربه در آموزش تأکید دارد، توجه به دو شکاف که از جمله موانع کار به شمار میآیند سودمند است:
۱. شکاف میان دیدگاههای علمی و حرفهای در آموزش:
به اعتبار پیشینه و فراز و فرودهای روزنامهنگاری در ایران و نیز رویکردهای مرسوم در حوزه نظر و عمل وقتی مسأله کارکردها و ناکارکردهای آموزش روزنامهنگای در این موضوعیت مییابد، شکافهای در خور توجهی در نگاه دستاندرکاران دو حوزه دانشگاهی و حرفهای ملاحظه میشود. وقتی پرسشهایدوم، سوم و چهارم این مقاله در تحقیقات انجام شده پی گرفته میشود، این شکافها را بیشتر و بهتر میتوان دید.
در پژوهش کتابدار که به بررسی دیدگاههای استادان و مدرسان دانشگاهی ارتباطات و سردبیران روزنامههای سراسری و خبرگزاریهای رسمی پرداخته است، این مسأله در میان ۵۰ تن از استادان مدرسان و ۴۳ تن از روزنامهنگاران مورد تحقیق قرار گرفته است. نتایج این پژوهش تا حدود زیادی پاسخ به بخشهایی از سؤالهای مطرح شده در این حوزه را آسان میکند (کتابدار: ۲۴۲ تا ۲۴۴).
هر چند نتایج به دست آمده از این پژوهش حاکی از اختلافنظر استادان و مدرسان روزنامهنگاری و روزنامهنگاران در مورد همخوانی محتوای آموزش روزنامهنگاری در دانشگاههای ایران با نیازهای بازار کار روزنامهنگاری و موفقتر بودن دانشآموختگان روزنامهنگاری نسبت به افراد دیگر در محیطهای حرفهای روزنامهنگاری است، ولی حتی گروه روزنامهنگاران نیز منکر نقش آموزش دانشگاهی نیستند.
این گروه بیشتر در مورد نوع و نحوه آموزش دانشگاهی روزنامهنگاری با استادان و مدرسان ارتباطات اخنلافنظر دارند. تأکید روزنامهنگاران بر موفق و تأثیرگذار بودن دورههایکوتاهمدت گویای ارزش قائل شدن آنها برای ضرورت آموزش است.
از مجموع اظهارنظرهای استادان روزنامهنگاری میتوان به این نتیجه رسید که در مجموع، نظرهای این گروه نسبت به اصل آموزش دانشگاهی مثبت است و آنچه در مورد آن اختلافنظر وجود دارد، کیفیت و نحوه این آموزش و دانشجویانی است که از این آموزشها بهرهمند میشوند.
غالب روزنامهنگاران بر این باورند که روزنامهنگاری بیشتر از آنکه یک علم باشد، یک هنر است و آموزش دانشگاهی تنها میتواند نقش مکمل را برایکار حرفهای ایفا کند. گروه دیگری از آنها معتقدند که روزنامهنگاری تلفیقی از علم و هنر است ولیهمانها نیز در عمل، نقش ویژهای برای تجربه قائل هستند و بیشتر اعتقاد به آموزش توأم با کار عملی دارند.
ارتباط نداشتن آموزشهای دانشگاهی رشته روزنامهنگاری با واقعیتهای سیاسی، اجتماعی جامعه ایران، فراهم نبودن امکانات کار عملی روزنامهنگاری در دانشکدهها و فقدان همکاری فعال و قوی بین مطبوعات و نظام آموزش دانشگاهی روزنامهنگاری از جمله مهمترین عواملیهستندکه باعث شکاف و گسست بین آموزش دانشگاهی روزنامهنگاری و محیطهای حرفهای این رشته شدهاند.
در یک جمعبندیکلی میتوان گفت که نفی تحصیلات دانشگاهی برای ورود به حرفههای تخصصی از جمله روزنامهنگاری از سوی هر فرد و نهادیکه صورت بگیرد، پاککردن صورت مسأله است. ضرورت آموزش دانشگاهی موضوعی است که مورد اتفاق استادان و مدرسان روزنامهنگاری و اکثریت روزنامهنگاران است و تنها در مورد شیوههای پذیرش دانشجو، محتوای درسهای ارائه شده، استادان تدریس کننده در دانشگاهها و… اختلافنظر وجود دارد.
۲. شکاف میان مدیریت مطبوعات و روزنامهنگاران:
عامل دیگریکه در گسست میان روزنامهنگاری علمی و حرفهای و ناکارآمدی آموزش تأثیرگذار است، فاصلهای است که در نگاه میان مدیران مطبوعات و روزنامهنگاران درباره میزان «حرفهای بودن» کار روزنامهنگاری وجود دارد.
زمینههای متفاوت نظری و نیز پیشینههای مختلف تحصیلی و الزامهای اقتصادی و حقوقی و سیاسی موجب میشود که تفاوتهای مشهودی در دیدگاههای مدیران و روزنامهنگاران نسبت به حرفه و دانش روزنامهنگاری به وجود آید. در عمل، عوامل برونسازمانی و درونسازمانی روزنامهنگاری ایران مدیران مسئول را وادار میکند که برای اداره نشریه خود، به برخی شیوههای غیر حرفهای دست بزنند که خود با آموزشهای روزنامهنگاری مغایرت دارد. در پیمایشیکه براییافتن جنبههای غیر حرفهای مدیریت روزنامههای سراسری و عمومی در تهران در سال ۱۳۸۶ به انجام رسیده است نشان میدهد که شیوههای مدیریت این دسته از مطبوعات غیر حرفهای است و طبیعتاً نگاه به ضرورتها و اقتصائات آموزش روزنامهنگاری مطابق با معیارهای علمی و حرفهای نیست.
در این پژوهش برای سنجش میزان حرفهای بودن مدیریت روزنامهها، شاخصهایی با ترکیب مؤلفههای اخلاقی، اقتصادی و مدیریتی مطبوعات، تعریف و در میان اعضای تحریریه روزنامهها و صاحبنظران روزنامهنگاری سنجیده شده است (خانیکی و ارکانزاده ۱۳۸۷: ۷۹ تا ۸۶).
از آنجا که یکی از اصول اخلاقی حرفه روزنامهنگاری، اهمیت دادن به وظیفه و مسئولیت آگاهیدهی عمومی است. حدود نیمی از پاسخگویان گفتهاند که در روزنامهنگاری ایران، مسئولیت آگاهیدهی عمومی مطبوعات، شعاری بیش نیست یا گفتهاند این عبارت، بیشتر شعار است و کمتر به آن عمل میشود. هیچ یک از پاسخگویان این اعتقاد را ندارند که به آگاهیدهی عمومی، کاملاً عمل میشود.
تنها حدود ۴۰ درصد پاسخگویان گفتهاند که اگر فرزند، دوست یا یکی از نزدیکانشان بخواهد روزنامهنگار شود، او را زیاد یا بسیار زیاد به این کار تشویق خواهند کرد و این نشاندهنده نارضایتی از شرایط حرفهای روزنامهنگاری است.
حدود نیمی از پاسخگویان جواب دادهاند که در آخر وقت کاری، «بسیار زیاد» احتمال میدهند که از فردا نتوانند در روزنامه خود کار کنند یا روزنامهشان دیگر منتشر نشود و در مجموع ۶۵ درصد پاسخگویان نیز احتمال بیکار شدن در فردای آن روز را «زیاد» و «بسیار زیاد» دانستهاند. این موارد نشان دهنده سطح پایین امنیت شغلی در روزنامهنگاری است. علاوه بر این حدود ۶۰ درصد پاسخگویان جواب دادهاند که درآمدی «کمتر» یا «بسیار کمتر» از هم دورههای دوران تحصیلشان دارند و بیش از نیمی از پاسخگویان هم، قرارداد کاری ندارند تا در مواقع لزوم به مراجع قانونی شکایت کنند. بیش از یک سوم آنها پاسخ دادهاند که «زیاد» و «بسیار زیاد» پیش آمده است که حقوق اعضای تحریریه روزنامهشان با تأخیر بیش از یک ماه، پرداخت شود. حدود سه چهارم پاسخگویان گفتهاند که مدیران روزنامهشان در مواقع بحرانی و تعطیلی روزنامه، «کم» و «خیلیکم» به فکر اوضاع معیشتی آنها خواهند بود. این پاسخها نشاندهنده وجود موانع اقتصادی بر سر راه روزنامهنگاری حرفهای است.
یافتههای مختلف این پژوهش از سویی حرفهای نبودن مؤلفههای مختلف مدیریت مطبوعات و از سوی دیگر وجود موانع ساختاری را در فرایند حرفهای شدن کار مطبوعات تأیید میکند. درباره مدیریت مطبوعات، کمبود فاحش ادبیات تحقیقیکه بر اساس نیازهای بومی، تألیف و نه ترجمه شده باشند نیز مشهود است. علاوه بر این باید گفت روزنامهنگاری همچون دیگر شاخههای علوم ارتباطات، به سرعت رشد و تغییر میکند و مترجمان کتابها و مقالات پژوهشی باید به سرعت خود را با تغییرات جهانی وفق دهند. روزنامهنگاری حرفهای، استقلال روزنامهنگاری، اخلاق حرفهای و حتی مهارتهای حرفهای روزنامهنگاری، در کشورهای مختلف متفاوت است و محققان و مترجمان باید قرابتهای متفاوت از این شاخهها را به پژوهشگران ایرانی بشناسانند.
وزن و وضع اقتصاد روزنامهنگاری هم هنوز در ادبیات پژوهشی ما کمرنگ است. امروز توجه به زیرساختهای مطبوعات، بیشتر تحت تأثیر رویکردهای سیاسی قرار گرفته و در آن کمتر به اقتصاد خودبسنده پرداخته میشود.
در واقع تا سیاستها و برنامههای رسمی و عوامل برون سازمانی روزنامهها، در جهت حرفهای شدن روزنامهنگاری نرود، روزنامهها و به تبع آن روزنامهنگاری حرفهای نخواهد شد.
آموزش روزنامهنگاری نیز در این چرخه معنا پیدا میکند، چه صورت علمی و چه صورت حرفها ی آن تمام این عوامل بیرونی و درونی، همچون زنجیرهای به هم پیوستهاند که برای اصلاح یک حلقه باید حلقههای پیشین را نیز اصلاح کرد.
بر پایه این پیمایش که اساس آن را پایاننامه سعید ارکانزاده یزدی در دوره کارشناسی ارشد ارتباطات تشکیل میدهد، میتوان گفت که مدیریت فعلی روزنامههایکشور، آمیختگی بسیار زیادی با سیاست دارد (ارکانزاده یزدی، ۱۳۸۶).
به این ترتیب میتوان گفت که میان آموزش روزنامهنگاری و پیوستگی میان وجوه حرفهای و علمی آن «با استقلال حرفهای» و حتی «استقلال اقتصادی» مطبوعات رابطهای معنادار وجود دارد و از همینجاست که توسعه هر بخشی از منظومه مطبوعات با دو متغیر اصلی توسعه مطبوعات یعنی وضعیت «جامعه مدنی» و «قدرت سیاسی» پیوندهایی وثیق برقرار است (خانیکی، ۱۳۸۱).
در این پیوندها باید متغیرهای جدیدی مثل پیدایش جامعه شبکهای و شکلگیری «روزنامهنگاری شهروندی» و نیز تحولات فناورانه ارتباطی و طرح روزنامهنگاری سایبر را که از جمله عوامل مهم و تأثیرگذار در روزنامهنگاری جدید ایرانی است، در نظر گرفت.
نتیجهگیری
گفتوگو بر سر «علم» یا «فن» بودن روزنامهنگاری نه تنها در جوامع در حال گذار بلکه در جهان توسعه یافته نیز پیشینهای دراز دارد. این دوگانگی نظری و علمی را همواره عوامل جدیدی چون «اقتصاد مطبوعات»، «سازمان مطبوعات»، «نظام حرفهای روزنامهنگاری»، «منزلت و فضای سیاسی و حقوقی حرفه» تشدید کرده است.
در ایران بیش از ۴۵ سال از آغاز آموزشهای رسمی دانشگاهی در عرصه روزنامهنگاری میگذرد، اما روزنامهنگاری حرفهای و حتی آکادمیک پیشینهای بیش از آن دارد.
تحت تأثیر گسترش شبکهها و ارتباطات مجازی و پیدایش گونههای جدیدی از روزنامهنگاری «الکترونیک»، «آنلاین» و «شهروندی» ضرورت آموزشهای روزآمد روزنامهنگاری هم در حوزه دانش و نظر و هم در حوزه تکنیک و فن، بارزتر از گذشته شده است؛ با وجود همه این موارد، هنوز شکافها و گسستگیهای معناداری میان روزنامهنگاری علمی و روزنامهنگاری حرفهای در ایران وجود دارد و هم دانش و هم فن روزنامهنگاری ایرانی با فقر تاریخنگری و آیندهپژوهی روبهروست.
از این رو نمیتوان نیاز روزنامهنگاری را به آموزشهای تکنیکی محدود کرد. وظیفه امروز آموزش در تربیت نیروی متخصص به معنای تکنسین خلاصه نمیشود و روزنامهنگار نیز تنها تکنسین ارتباطات نیست. باید علاوه بر تکنیک توانمندی نظری، اخلاق حرفهای و قدرت شهروندی روزنامهنگاری نیز ارتقا یابد.
بر این پایه به نظر میرسد هنوز هم روزنامهنگاری در ایران با همان چهار مسأله پیشین روبهروست: مسأله غفلت از سنت و سرمایه روزنامهنگاری ایرانی در دانشگاه و مطبوعات، مسأله فهم نادرست و قطبی از دو مفهوم روزنامهنگاری حرفهای و آکادمیک در دانشگاه و مطبوعات، مسأله گسستگی میان دانش روزنامهنگاریکنونی و تحولات پر شتاب و فناورانه جهانی و مسأله جایگاه و موقعیت نامناسب صنفی، شغلی و سیاسی روزنامهنگاران در ایران. خارج از این چهار زمینه پرسش از «روزنامهنگاری به عنوان دانش» یا «روزنامهنگاری به عنوان فن» مسأله نیست، وسوسه است.
منابع:
ارکانزاده یزدی، سعید (۱۳۸۵)؛ بررسی رفتارهای غیر حرفهای مدیریت روزنامههای سراسری از دیدگاه خبرنگاران این روزنامهها و صاحبنظران روزنامهنگاری، پایاننامه کارشناسی ارشد.
اصیل، حجتالله (۱۳۸۷)؛ دهخدا در افق روشنفکری ایران، تهران، انتشارات کویر.
براون، ادوارد (۱۳۳۷)؛ تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت، ترجمه محمد عباسی، تهران، معرفت.
خانیکی، هادی ([۱] ۱۳۶۹)؛ رسانه، فصلنامه مطالعاتی و تحقیقاتی در وسایل ارتباط جمعی، سال اول، شماره ۱، بهار ۱۳۶۹.
خانیکی، هادی ([۲] ۱۳۶۹)؛ رسانه، فصلنامه مطالعاتی و تحقیقاتی در وسایل ارتباط جمعی، سال اول، شماره ۲، بهار ۱۳۶۹.
خانیکی، هادی (۱۳۸۱)؛ قدرت، جامعه مدنی و مطبوعات، چاپ اول، طرح نو، تهران.
خانیکی، هادی و اردکانزاده یزدی، سعید (۱۳۸۷)؛ بررسی شیوههای غیر حرفهای مدیریت روزنامههای سراسری، دیدگاه روزنامهنگاران و صاحبنظران روزنامهنگاری، فصلنامه علمی- پژوهشی علوم اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبایی، شماره ۳۹-۳۸، پاییز و زمستان ۱۳۸۶.
رندال، دیوید (۱۳۸۲)؛ روزنامهنگاری حرفهای، ترجمه علیاکبر قاضیزاده، مؤسسه انتشاراتی روزنامه ایران.
ستوده، معصومه (۱۳۸۹)؛ مقایسه روزنامهنگاری حرفهای و سیاسی با معیارهای نظری موجود در روزنامه باختر امروز، پایاننامه کارشناسی ارشد علوم ارتباطات، استاد راهنما دکتر هادی خانیکی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات.
صفا، ذبیحالله (۱۳۴۴)؛ روزنامهنگار کیست، ترجمه قاسم طلوع، روزنامهنگاری حرفهای، مجموعه مقالات، مرکز گسترش آموزش رسانهها (۱۳۷۴).
کواج، بیل و روزنستیل، تام (۱۳۸۵)؛ عناصر روزنامهنگاری، ترجمه داود حیدری، دفتر مطالعات و توسعه رسانهها.
کهن، گوئل (۱۳۶۲)؛ تاریخ سانسور در مطبوعات ایران، تهران، آگاه.
محسنیانراد، مهدی (۱۳۷۳)؛ روزنامهنگاران ایران و آموزش روزنامهنگاران، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها.
معتمدنژاد، کاظم (۱۳۸۴)؛ سیر تحول آموزش روزنامهنگاری در جهان و ایران، فصلنامه رسانه، شماره ۱، سال ۱۶.