
هنوز افکار عمومی جهان درگیر حادثه شوم «شارلیابدو» و پیامدهای پس از آن است. حادثهای که با نادیدهگرفتن اعتقادات و احساسات متدینان عالم، با ترسیم کاریکاتورهای موهن آغاز شد و به ترور کاریکاتوریستها، روزنامهنگاران و شهروندان فرانسوی انجامید. در بسیاری از سطوح رسانهای و سیاسی اینسو و آنسوی عالم، فاجعه ترور روزنامهنگاران و شهروندان فرانسوی را «11سپتامبر اروپایی» میخوانند. چه آن بخشی که چهره خشن تروریسم را در جهان واقعی به نمایش گذاشت و چه آن بخشی که در فضای سیاست و تبلیغات، برساخته شد. بررسی وجوه شباهت و اختلاف این دو فاجعه البته کاری است مهم و مفید که بهطور متعارف باید محققان و کارشناسان به آن بپردازند، اما پرسش فوریتر این است که چگونه میتوان از زمینهها و ساختارهای منجر به حادثه نخست و خطاهای سیاسی پس از آن، در این فاجعه درس گرفت. درسی که در مرحلهنخست، مستلزم فهم درست از دوسوی سوءاستفاده از آزادی و هویت دینی و در مرحله بعد جلب همبستگی عموم بشری برای کاستن از خطر خشونت، افراطگرایی و ترور است و در مرحلهدوم، نهادینهکردن رویکردها و رفتارهایی که به دور از معیارهای دوگانه، جهان را از چرخه معیوب تروریسم و اسلامهراسی که از یکدیگر تغذیه و همدیگر را تقویت میکنند، خارج کرد. چگونه میتوان به گفتمانی منسجم و منصفانه دست یافت که در آن، دفاع از آزادی و باورهای دینی به یکاندازه مورد حرمت و توجه باشد.
جهان ما نه در دوردست تاریخ که در نزدیکی ایامی حتی به فاصله روز و هفته و ماه، شاهد آن است که کودکان بیگناه پاکستانی و دخترکان مظلوم نیجریایی در همان آتشی سوختند که کاریکاتوریستها و شهروندان فرانسوی. چه میتوان کرد که وجدان بشری و افکار عمومی، بهدور از معیارهای دوگانه از همه این فجایع به درد آید و تهاجم به مساجد، معابد و مراکز دینی را در غرب و شرق از سوی قدرت صهیونیستی یا داعش و حمله تروریستی به دفتر مطبوعات یا مکانهای اجتماعی و اقتصادی، به یکسان جرم علیهبشریت بهحساب آورد و همه اشکال اسلامهراسی و آزادیستیزی را در ردیف زمینههای خلق نفرت و جنایت طبقهبندی کنند. جهان در معرض خطر واحدی است که دو وجه به ظاهر متفاوت، به آن شدت و شتابی ویژه میبخشد: خطر افراطیگری و خشونت که در قالب هویتطلبیهای مرگبار، فضای تنفس آزاد بشر را در همهجای جهان تنگ کرده است نمیتواند هیچ سیاستمدار، روشنفکر و مصلحی را در هیچ کجای جهان، بیاعتنا و نظارهگر بگذارد. هیچ نهاد، دولت یا سازمان منطقهای نمیتواند تنها با پرداختن به پندها و اندرزها یا اظهار نگرانیها و دلشورهها، در مقابل جنایتها و تهدیدهایی که جزیی از زندگی بشر شده است، بیتفاوت بماند. باید گامهایی بلندتر از پیش برداشت. اگر خطر خشونت و افراطیگری دیروز در نیویورک با حمله به برجهای دوقلو به چشم آمد و امروز با حمله به نشریه شارلیابدو، پاریس مهد آزادی را هدف گرفت، این همه فاجعه و خطر نیست. بخش دیگری از خطر و فاجعه آنجاست که در آسیا و آفریقا نیز با نامهایی از همین جنس، پیروان مذاهب و شهروندان ملل و اقوام دیگر را هدف قرار میگیرند و در اینجاست که روشنفکران، اندیشمندان و سیاستمداران نباید مثل ساکنان طبقه بالای کشتی تایتانیک، غافل از غرقشدن کشتی انسانیت و اخلاق بمانند. نامه سیدمحمد خاتمی، خطاب به دبیرکل سازمانملل، از چنین منظری محل توجه است که جهان در نوعی پولاریزاسیون گرفتار آمده است که یک سوی آن، مدافعان آزادی و سوی دیگر، مدافعان باورهای دینی صف کشیدهاند. آنچه در میان این هیاهو گم میشود و نیازمند توجه ویژه اصحاب رسانه و آگاهی در ایران و هر نقطهای از جهان است، کشتار لحظهبهلحظه انسانها تحت لوای هر عنوانی است. جامعه جهانی باید برای توقف این شرایط، اقدامات فوری و جدی را در دستور کار قرار دهد؛ اقداماتی که در آن تلاشی واحد برای جداکردن تروریسم و خشونت از دامان پاک اسلام و تفکیک آزادی از اهانت به باورها و ارزشهای دینی، نقشه راه مشترک و جهانی برای برونرفت از مخاطرات و تهدیدهای نوین در عصر جهانیشدن باشد.