
حضور ایمانوئل والرشتاین نظریهپرداز ۸۴ساله «جهانیشدن نظاممند» در ایران آن هم به دعوت و همت دو انجمن علمی و همکاری چهار دانشگاه و دو نهاد دولتی رخدادی مهم در پاسخگویی به ضرورت توجه به گسترش و تعمیق فرهنگ گفتوگو و ارتباطات علمی از سویی و آموزش و ترویج اندیشه انتقادی، از سوی دیگر است.
با آرای این اندیشمند پیر و پیشکسوت معاصر در باب مفهوم و مساله جهانیشدن و مقولههای اساسی و کانونی آنچه موافق باشیم و چه مخالف و چه منتقد، نمیتوانیم او و اندیشه او را نادیده بگیریم و باید بر سرآنچه او میگوید، باب جدیدی در گفتوگوهای علمی بگشاییم. آنچه انکارناشدنی است، سهولت گفتوگو حتی گفتوگوهای انتقادی با متفکران بزرگ جهان در فضای مجازی است.
چنانکه کمتر دانشجوی ایرانی از پاسخگویی سریع و بهنگام آنان به ایمیلهای ارسالی، حتی در قیاس با استادان و اندیشمندان ایرانی خود را به رنج میبیند، اما آنچه جای آن خالی است، امکان گفتوگو و ارتباط علمی در فضای واقعی است، کمتر دانشگاه و نهاد علمی و تخصصی در این سالها ناظر و شاهد گفتوگوهای چهرهبهچهره و رودررو با نظریهپردازان صاحبنام علوم اجتماعی جهان در ایران بوده و اگر هم بوده حاشیه آن بر متن چربیده است.
یورگن هابرماس، مانوئل کاستلز و…، از شمار اندک اندیشمندان نامآور جهانند که در دهههای اخیر به ایران آمدند و در دانشگاه سخن گفتند، خوانش علمی این رخداد در آکادمی، جای خود را به خوانش سیاسی در رسانههای رسمی، آنهم از سر سوءظن و سوءتفاهم سپردند. نتیجه آنکه یا جای گفتوگوهای علمی از این دست در دانشگاهها خالی ماند یا به بیراهه و کژراهه رفت و اشتیاق به حضور در دایره ارتباطات علمی را محدود به گرفتن عکسها و امضاهای یادگاری کرد، پیشافتادن ارتباطات علمی و گفتوگوهای انتقادی در جامعه شبکهای و فضای مجازی بر جامعه علمی و فضای واقعی در سه حوزه دانش، فرهنگ و جامعه، نشانههای ناموزنی و نامتوازنی و ناهمزمانی فرآیندهای توسعه علمی در ایران است.
باید برای پرداختن به این مساله، گامی فرا پیش نهاد بهجای افتادن در چنبرههای ناکجاآبادی از همین خاک، جهان دگری ساخت، اندیشههای بزرگ را با گامهای کوچک، بهتر میتوان پیش برد، تا اندیشههای کوچک را با گامهای بزرگ. میتوان به ظرفیت نهفته گفتوگو هم در وجه ساختاری و هم در وجه عاملیتی آن توجه کرده و از درون آن به تواناییهای جدیدی دست یافت. انجمنهای علمی و نهادهای مدنی، مکانها و امکانات این زمانی برای روانکردن ارتباطات فروبسته یا از یادرفته میان حوزه مطالعات بومی و جهانی و میان سه نهاد دانشگاه، فرهنگ و سیاستاند. انجمنهای علمی در این دوران میتوانند شکاف میان دانشگاه و دانشگاهیان در درون با اهالی فرهنگ و سیاست در بیرون و جهان ایرانی و دنیای جهانی در درون و بیرون با ساماندادن سازوکارهایی مثل دعوت از والرشتاین و نظایر آن کم کنند و افقی گشوده از ارتباطات علمی و گفتوگوی انتقادی بازکنند.
والرشتاین نظریهها، ایدهها و رویکردهای مهمی در باب فرهنگ و توسعه در نظام جهانی دارد که بحث و گفتوگو برسر آنها حوزه علوم اجتماعی، مطالعات فرهنگی و ارتباطات را در سویی و حوزه افکار عمومی و رسانهها را در سوی دیگر متوجه به مسایل و مقولههای جدیدتر میکند.
ورود به عرصه علوم اجتماعی و حوزه عمومی «مسالهمحور» در فرآیند آموزشوپژوهش علمی و فرهنگ عمومی آن هم بر سر واقعیتهایی مثل نظام جهانی و اجزای آن، گامی موثر در جهت کمکردن غفلتگریزی علوم اجتماعی عادتگریز از گفتوگو در میان آکادمیسینها، روشنفکران و سیاستورزان است. نظریه «جهانیشدن نظاممند» والرشتاین در لایههای کهن و نو خود حامل مضمونی جوهری است که خود میتواند، مساله مورد توافق برای گفتوگو میان موافقان و منتقدان یک نظر باشد که وقایع بزرگ اجتماعی را نمیتوان با «رویداد متقربانه» و با دورشدن از متن و ساختار رخدادها، بازشناخت.
به نظر والرشتاین برای درک درست پدیدههای اجتماعی باید به فراسوی تفاسیر رسمی میان متغیرها و مطالعات ناب تجربی رفت و به تامل نظری بر مبنای نگرشهای انتقادی به نظام جهانی و فهم تاریخی در درون تحولات دو قطبی پیشین رسید. تاریخ هم عرصه تحولات دایمی است و هم مولفههای ثابت و مستمر دارد، ازاینرو نظام جهانی به مثابه یک پدیده تاریخی دارای ویژگیهای متناقضنمای ساختاری است که عناصر دوام و بقای آن، دچار دگرگونی میشوند. مفهوم مرکزی اندیشه والرشتاینکه «نظام جهانی» است، در فرآیند شکلگیری تاریخی سرمایهداری جدید به وجود آمده و همه پدیدههای جدید اجتماعی را به هم پیوند داده است. این سخن او خود حاکی از تقدم نوعی کلگرایی در رویکردهای اجتماعی به رویکردهای جزیینگر و تقلیلگرایانه است.
به تعبیر جونز که والرشتاین را در میان مهمترین «نظریهپردازان بزرگ جهانیشدن» قرار میدهد «اهمیت کار والرشتاین در این است که در میان نخستین نظریههای ارایهشده درباره جهانیشدن از بیشترین انسجام برخوردار است» و دامنه گسترده تحلیل تاریخی او از جامعه و اقتصاد جهانی با بخشهای گوناگونی از مبحث جهانیشدن معاصر همخوانی دارد. به نظر جونز نخستین و شاید مهمترین ویژگی معرفتشناختی والرشتاین، اتکای به این فرض است که در سده بیستم، جوامع گوناگون، به یک جامعه جهانی تبدیل شدهاند. درواقع والرشتاین با رد وجود جوامع چندگانه، فرضیه جامعه واحد را مطرح کرده است که خود از تحول معرفتشناختی مهمی در حوزه علوم اجتماعی معاصر برخوردار است.
دومین ویژگی اندیشه والرشتاین توجه او به فرآیند یکپارچگی سرمایهداری در مقیاس جهانی و تبیین سرنوشت اقتصادهای بازار آزاد در مناطق گوناگون جهان بر پایه مجموعهای از روابط مشترک در چارچوب یک نظام سرمایهداری جهانی است. ویژگی سوم اندیشهای والرشتاین به خصلت میانرشتهای رویکردهای او برمیگردد که زمینه را برای نظریههای جدیدتر درباره جهانیشدن فراهم میکند. درواقع والرشتاین برای آشنایی با تحولات جامعه و اقتصاد جهانی عملا ورود به عرصههای میانرشتهای و فرارشتهای را نهتنها ضروری بلکه مطلوب نیز میداند. والرشتاین از آغاز دهه ۷۰ میلادی تاکنون در پی گرهزدن «تاریخ» به «علوم اجتماعی» در چارچوب «یک موضوع واحد» است و «رشتههای گوناگونی» مانند علوم اجتماعی، انسانشناسی، اقتصاد، جغرافیا، علوم سیاسی و جامعهشناسی را از هم جدا نمیداند.
چهارمین ویژگی اندیشه والرشتاین به تعبیر جونز این است که «با وجود بهرهگیری آشکار از معرفتشناسی مارکسیسم بهویژه در نظریه تحلیل نظامهای جهانی- با نگرش پسامدرن به دانش، اشتراکهای معرفتشناختی روشنی دارد.»
والرشتاین با بهرهگیری از مفاهیم رشتههای گوناگون و اتخاذ رویکردهای میانرشتهای و با وقوف به ضعف نظریهپردازیهای کلان و تنگناهای قوانین جهانشمول علوم اجتماعی توانسته است دیدگاههای نظریه متنوعی را در قالب نظریهای واحد درباره یک پدیده جهانشمول به نام جهانیشدن به کار بندد، اگرچه بسیاری از صاحبنظران تعریف ساختاری و نظاممند او را از اقتصاد سرمایهداری جهانی دارای اشکال میدانند.
وجود مفهوم «کانونی ژئو کالچر» در اندیشه والرشتاینکه معنای پایه فکری نظام سرمایهداری است، جا را برای مطالعات فرهنگی و ارتباطات بر سر این موضوع باز میکند.
او قایل به نسبت میان قدرت و فرهنگ و وجود مولفههای تبعیضآمیز فرهنگ مسلط از جمله نژادگرایی و جنسیتگرایی و جهانگرایی است از این رو بر توجه به مقوله «ژئوکالچر» یا «جغرافیای فرهنگی نظام جهانی» تاکید میکند، مقولهای که بر سر آن با نگاه موافق یا مخالف میتوان باب گفتوگو را در حوزه ارتباطات و فرهنگ باز کرد.
یادداشت در روزنامه شرق – [منبع]