
زمینه : روزنامهنگاری
هادی خانیکی از دیگر استادانی بود که در مراسم یادبود زندهیاد حسین قندی سخنرانی کرد. وی در بخشی از سخنانش گفت: نمیدانم چرا در سالهای اخیر، در عالم ارتباطات شاهد مرگ روزنامهنگاران و استادان به سبکی شبیه به هم هستیم. مجید تهرانیان، کاظم معتمدنژاد، حسین پرتوی، احمدرضا دریایی و حسین قندی. گرچه این عزیزان در کار خود استاد و صاحب فن بودند اما مدتی را در سکوت بودند یا به سکوت واداشته شدند و به لحاظ مشکلات جسمی بیش از یکی دو سال از عالم ارتباطات خارج شدند، دچار بیحافظگی شدند، جسمشان نحیف شد و مثل برف آب شدند اما از یادها نرفتند.
خانیکی گفت: برای جمع دوستان و همکاران حسین قندی درک راز مرگهایی مثل راز مرگ حسین قندی مشکل است. راز اول این که نمیدانیم چرا عالم ارتباطات در این سالهای اخیر با مرگ روزنامهنگاران و استادان به سبکی شبیه به هم مواجه شده است؟ همه اینها اگرچه در کار خود استاد و صاحب فن و حرفه بودند، مدتی را در سکوت بودند و بیش از چندسال از عالم ارتباطات جدا شدند. همهی اینها در سالهای آخر عمر یا نتوانستند با دیگران روبهرو شوند یا نتوانستند بنویسند. حال اینکه همه اینها استاد و صاحب فن بودند و راز دوم به رغم این که در بیحافظهگی، جسم آنها ضعیف شد، اما از یادها نرفتند.
وی یادآور شد: در هنگام بیماری معتمدنژاد و قندی، بسیاری از دوستان و شاگردان این دو استاد برجسته، دوست نداشتند آنها را ببینند چون فکر میکردند این اساتید برجسته دوست ندارند شاگردانشان آنها را در چنین وضعی ببینند و باید همیشه با چهرهای خندان با آنها روبهرو شوند.
خانیکی سپس به شوکهایی که از دنیای روزنامهنگاری به حوزه عمومی وارد میشود، اشاره کرد و گفت: این شوکها به جای این که این شخصیتها را از حافظهها پاک کند آنها را به حافظهها برگرداند. شوک اول وقتی بود که دانشکدههای علوم اجتماعی و علوم ارتباطات از حضور استاد قندی محروم شدند. این موضوع برای استادان و دانشجویان سخت بود به خاطر اینکه یکی از جاهای زنده دانشکده علامه کلاس درس ایشان بود. شوک دوم زمانی بود که حسین قندی دچار بیماری آلزایمر شد؛ نوعی بیماری که کسی باور نمیکرد و طبیعتا در این مدتی که از حافظهها دور مانده بود، بار سخت زندگی بر عهده همسر و فرزندانش بود. این مساله نشان میدهد این شوکها به جای این که باعث فراموشی شوند، در بخشهایی از جامعه جا میگیرند. شوک سوم زمانی بود که حسین قندی به کما رفت و در پایان شوک چهارم وقتی بود که کسی که حافظهی خود را از دست داده باعث شد حافظهها به کار بیفتد و بازگشت او به شبکههای اجتماعی و جامعه.
باید شادمان بود، قندی به گونهای نرفت که از یادها برود
هادی خانیکی با بیان اینکه پدیده قندی را باید به عنوان پدیدهای ارتباطی مورد مطالعه قرار دهیم، گفت: کسی که از صحنه غایب میشود، برمیگردد.
این استاد ارتباطات سپس به راز سوم مرگ حسین قندی اشاره کرد و گفت: شاهکار قندی زندگی حرفهای او بود. قندی توانست بر شکافهای آموزشی غلبه کند و دوگانگی بین روزنامهنگاری حرفهای و آکادمیک را از بین ببرد. اگر بخواهیم با هنر حرفهای او آشنا شویم باید به تجربههای شناختهشده او در عالم حرفهای مراجعه کنیم و آن زمانی است که کیهان هوایی را منتشر میکرد. دانشگاه، روزنامه و مراکز آموزشی، دنیایی چندساحتی را به روی قندی باز کرد. راز چهارم این است که روزنامهنگاران و همکاران قندی در مرگ او هویت گمشده خود را جستوجو کردند. نام قندی و بزرگداشت قندی فراتر از آشنایان او رفت و در افغانستان هم برای قندی بزرگداشت گرفتند و راز پنجم اینکه حضور قندی را باید دید. به این معنا که قندی ادامه دارد. باید شادمان بود قندی به گونهای نرفت که از یادها برود.