
به همت ستاد بزرگداشت روانشاد فریده ماشینی و مشارکت جمع ارزندهای از زنان و مردان کنشگر و اندیشمند پس از درگذشت او هر ماه یک نشست در مرکز مطالعات و تحقیقات زنان برگزار میشد تا یاد آن بانوی وارسته و پرتلاش با پیگیری دغدغههایش زنده بماند. سومین نشست از این سلسله گفتوگوها در روز سهشنبه 26 دیماه 1391 به مساله زن و نواندیشی دینی پرداخت. آنچه در پی میآید، ویراسته سخنی است که برای طرح یک دغدغه و تبیین ابعاد آن در این گفتوگو ارائه شد.
طرح مساله
فریده ماشینی با دغدغهها و دل مشغولیها و کوششها و منشهای فراوانی که در سه عرصه اندیشه، اجتماع و سیاست داشت در شمار کسانی است که به گفته شریعتی وقتی غایباند، بیشتر حضور دارند. او وهاله سحابی را میتوان از جمله زنانی به حساب آورد که اگرچه در حوزه سیاست بیشتر دیده شدند، اما پیش و بیش از آن دل به حوزه معرفت و مدنیت بسته بودند و از این نظر شاید با همتایان سیاسی حوزه تفاوتهایی نیز داشتند. دینداری و سیاستورزی و کنشگری مدنی را توامان پیش بردن و میان این سه عرصه همواره و همزمان در تردد بودن ویژگی ممتاز آنان بود. در سوگ خانم ماشینی نوشته بودم: شاهکار او زندگیش بود چون در هم پیوندی میان دیروز و امروز و در هم آمیختگی ساحتهای گوناگون اندیشه و کنش توانسته بود خود را بیابد و بپاید، در عین آنکه میخواست به افقهای دیگر پنجره بگشاید و به حقوق دیگری حرمت نهد. اندیشهای از سر درد داشت و دردهایی از جنس اندیشه، رفتارش زبان آورتر از گفتارش بود و با کردارش آیین و ایمانش را پاس میداشت. فروتن بوده و دردمند و در پی کاستن همه دردهایی که جامعه بیگانه با خویش و ناآشنا با دیگری را در برگرفتهاند. او حقیقت را متن زندگی اجتماعی میجست و برای دستیابی به آن بر دو وجه گسستناپذیر اصرار میورزید: نوآوری در سنت و سنتداری در نوآوری. تعادل و توازن ستودنی خانم ماشینی میان سنت و نوآوری در طول زندگی و دینداری، سیاستورزی و کنش اجتماعی به هم پیوسته در عرض آن دغدغهها و مسئلههای اندیشهای او را در همه این زمینهها به واقعیت مساله نزدیک میکرد و پرسشها را به همان جایی ارجاع میداد که با اندیشیدن درباره آنها راهی برای کم شدن از مرارتهای زندگی باز شود. تلاش در جهت تدوین و تبیین تجربههایی که سرآغاز آن جستوجو برای تعریف واقعی مساله و پشتکار و پایداری بر سر یافتن رویکرد درست نسبت به آنها مهمترین فایدهای که دارد رهایی از چرخههای تکرار و ییلاق و قشلاقهای معرفتی، سیاسی و اجتماعی است. مسالهای که جامعه ما از آن هنوز رنج میبرد همین کوتاه مدت بودن تجربهها، ناتمام ماندن پروژهها و غفلت از مبادی و مبانی سیاستورزی اخلاقی است که به کنشها و رفتارهای کم اثر یا بد اثر سیاسی و اجتماعی منتهی میشود.یکی از محققان مسائل خاورمیانه در مقایسه سیاستورزی مسلمانان در ایران، ترکیه و مصر به مساله ظریفی اشاره کرد. به نظر او روشنفکران و فعالان سیاسی مسلمان در ترکیه و مصر در تاریخ معاصر عمدتاً با نوعی گرایش به اسلام اخلاقی –عرفانی به جامعه رو کردند و پس از طی دورهای از اسلام اجتماعی و کنش در عرصههای مدنی و اقدامهای نیکوکارانه به حوزه اسلام سیاسی و کسب قدرت وارد شدند. در ایران حوزه روشنفکری و فعالیت سیاسی مسلمانان عمدتاً از سیاست آغاز کرد ولی پس از بروز مسائل و مشکلات پیش روی آن به اجتماع روی آورد و بر اولویت فعالیت اجتماعی در جامعه تاکید نمود و حتی پس از آن به رویکردهای صوفی نشانه و انزواطلبانه نیز رسید. به راستی ریشههای معرفتی و تربیتی این فرازها و فرودها در چیست و نقطه خروج از چنبره تکرار تکاپوهای اندیشهای و اجتماعی و سیاسی در کجاست؟ تجربه نشان میدهد که پیمودن همزمان و توامان این سه راه اخلاقی، اجتماعی و سیاسی و گشودن مجاری آنها به سوی یکدیگر به جای فرسایش در هر عرصه به همافزایی همه عرصهها میانجامد و توشه و توانی را فراهم میکند. تجربه خانم ماشینی نمونه بارزی از توفیق او در سیاستورزی اخلاقی و جامعهمحور زن مسلمان در این زمانه و تلاش برای طرح مساله زن در نواندیشی دینی بود.
مساله زنان به مثابه مساله اجتماعی
زن به عنوان مساله اجتماعی از آن رو در جامعه مطرح است که مسائل زنان در آن گسترده است، زمینههای عینی و ذهنی دارد و در این زمانه اندیشهها و ارادههایی برای پرداختن به آنها به کار افتاده است که تلاشهای نواندیشان مسلمان از این جمله است. مساله زنان مسالهای ملی نیست، مسالهای ایرانی یا عربی نیست، مساله اروپا یا آسیا نیست، مسالهای انسانی است. وقتی غربیان برای تبلیغ شامپو، صابون و … از تصاویر گوناگون زنان استفاده میکنند، وقتی طالبان زنان را از تحصیل محروم میکرد و وقتی در جامعههای دیگر هنوز با ادبیاتی مردسالارانه میپرسند: «آیا دختر به صاحب فلان حرفه میدهی؟» میتوان از مساله زنان سخن گفت. تا وقتی که روشنفکران ما با ورود زنان به بحثهای سیاسی به بهانهای جلسه را ترک میکنند، مساله زنان هست. در جامعههایی که امکانات سلامتی روان و جسم برای نیمی از جمعیت فراهم نیست باید از مساله زنان سخن گفت. همین که برخی روشنفکران ما مساله زنان را انکار میکنند، نشاندهنده آن است که حقیقتی به نام مساله زنان وجود دارد چون هنوز برخی نخبگان جامعه بسیاری از واقعیتهای اجتماعی را نمیبینند یا نمیپذیرند. به سخن دیگر مساله زنان تنها پرسشها و دغدغههای زنان نیست بلکه زنان با همه پرسشهایشان پارهای از این مسالهاند. حاصل آنکه مساله زنان مساله متن و حاشیه بودن مرد و زن در زندگی است.
نواندیشی دینی و مساله زنان
با قبول مساله زنان به عنوان مساله اجتماعی میتوان پرسشهایی را که در این زمینه وجود دارد در پنج دسته طبقهبندی کرد: 1-مساله زنان در دوران و در جامعه ما دربرگیرنده چه پرسشهای واقعی است، مسالهها، مسالهنماها و شبهمسالهها در این میان کدامند و میتوان چه طبقهبندی را در این میان طرح کرد؟2-منشاء پیدایش پرسشها در کجاست؟ ابتدا در حوزههای نظری روشنفکرانه و دانشگاهی شکل میگیرند؟ از جامعه و متن زندگی مردم برمیخیزند؟ محصول کنشهای سیاسی و مدنیاند؟3-چه کسانی به این پرسشها شکل میدهند؟ عالمان و اندیشمندان؟ سیاستورزان و کنشگران سیاسی؟ فعالان مدنی و گروههای اجتماعی؟ 4-در کجا باید به این پرسشها پاسخ گفت؟ در آکادمی و حوزه اندیشه؟ در سیاست و حوزه قدرت؟ در جامعه و حوزه مدنی؟ 5- چه کسانی باید به این پرسشها پاسخ گویند؟ مردان، زنان و یا مردان و زنان مساله فهم و نواندیش اگر با این طبقهبندی به چگونگی طرح مساله زنان در نواندیشی دینی و در میان روشنفکران مسلمان بپردازیم و داشتهها و نداشتههای این حوزه از اندیشه دینی و اجتماعی را در ایران پی بگیریم به این نتیجه میرسیم که نقطه آغازین ورود روشنفکران مسلمان به این عرصه پس از آن است که تحرک اجتماعی و سیاسی زنان در صورت جدیدی بروز و ظهور مییابد. در واقع مساله اجتماعی و سیاسی زنان مقدم بر مباحث اندیشهای در این باره بوده است. به این اعتبار عمده پرسشهایی که برای کار فکری در این حوزه مدنظر است به خوبی تعریف و تبیین نشدهاند. به نظر میرسد دلیل این تاخر در شکافی عمیق باشد که بین حوزه آکادمیک، حوزه اجتماعی و حوزه سیاست وجود دارد. حتی گاهی فضای آکادمیک و نظری ما بهگونهای است که گویا هر چه قدر از جامعه بیشتری بگیرد، علمیتر و عمیقتر به مسائل وارد میشود. از سوی دیگر مساله جامعه، صرفاً مساله معرفتی از جمله دغدغههای عالمانه نیست و در نهایت آنچه هم که در حوزه سیاست میگذرد، با هر دوی این عرصهها متفاوت است و با آنها پیوندی ندارد. البته عرصه سیاست هر امری را زود سیاسی میکند ولی در عالم واقع مرز میان این حوزهها مشخص و ارتباط میان آنها نیز گریزناپذیر است. نمونهها در این زمینه فراوانند . دکتر علی شریعتی که در عمل اجتماعی تامل به تقدم آگاهی بر سیاست بود و بهرغم حضور فعال در عرصه مبارزه با استبداد و استعمار و استحمار به تعبیر خودش جایگاه اصلی تحول جامعه را در آگاه شدن مردم میدانست نخستین گامها را برای ورود مساله زن به عالماندیشی دینی برداشت. او با طرح «فاطمه فاطمه است» الگوهای رایج در حوزه سنت و تجدد را به نقشه کشید.
در مرز بودگی و در همستان
به نظر میرسد که با توجه به دیوارهای بلندی که در جامعه میان سه حوزه اندیشه، کنش سیاسی و کنش اجتماعی وجود دارد پیدا کردن فصل مشترکی برای طرح و فهم و حل مساله اجتماعی ضروری باشد. میشل فوکو در این باره به مفهومی اشاره میکند که تا حدودی به این ضرورت نزدیک است. مفهوم متروپیا یا در همستان به تعبیر فوکو مکانی واقعی است که فضای خیالی اتوپیا را که مکان واقعی ندارد منعکس میکند. متروپیاها بیرون از همه مکانها قرار دارند، حتی اگر ممکن باشد که موقعیتشان در واقعیت مشخص شود. متروپیاها مکانهای واقعی را به طور همزمان بازنمایی میکنند، مورد اعتراض و نقد قرار میدهند. پیدا کردن این اگر مکانها که هم مشترکات و هم وجوه تمایزی با مکانهای دیگر دارند و مصداق عینی در مرزبودگی هستند کار بزرگ کنشگران است که به نواندیشی دینی سر و سامانی تازه میبخشد. دغدغهها و تلاشهای خانم ماشینی و زنانی از این دست را باید در میانه همین در مرزبودگی تعریف کرد و با پی گرفتن آنها به دو کاستی مهم در تبیین نسبت میان مساله زنان و نواندیشی دینی بیشتر اندیشید. نخست اینکه چرا نقش زنان در نواندیشی دینی کمرنگ است. دوم اینکه چرا مسائل زنان و ابعاد واقعی آنها سهم اندکی را در همه عرصههای نواندیشی دینی به خود اختصاص دادهاند؟ با تامل در این دو کاستی میتوان و باید به آن پنج پرسش درباره نواندیشی دینی و مساله زنان بازگشت و به بحث و گفتوگو درباره آنها از منظرهای مختلف فعالیت داد.
[منبع]