
شاید قدیمیترین و در عین حال واقعیترین تعبیری که درباره نسبت میان رسانه با آسیبهای اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، سیاسی و اقتصادی وجود دارد این باشد که «رسانهها نه سرچشمه دردند و نه آغازگر درمان»، رسانهها بازتابنده وقایع تلخ و شیرینی هستند که بنا بر ظرفیتها و تواناییهای ویژه خود آن وقایع را بزرگ و کوچک میکنند. رسانهها از هر نوعی که باشند حاوی نوعی فناوری و مهارت هستند در بزرگ یا کوچک کردن واقعهای که در جامعه به وجود آمده. به وضوح دیده میشود و در این روزهای اخیر بیشتر به چشم آمده است که وقایع و رخدادهایی کهگاه ابعادی ملی و حتی بینالمللی دارد به گونهای رسانهای شدهاند که از معیارها و موازین اخلاقی بسیار دور بودهاند. این بیاخلاقیهای رسانهای شده، متاسفانه بعضا رسانهها را نیز، از رسانه ملی گرفته تا مطبوعات و شبکههای مجازی و حتی تریبونهای رسمی و مکانهای وعظ و خطابه، در بر گرفته است.
آنچه میتواند محور اصلی باشد این است که نقض حریمها و حرمتهای اخلاقی ابتدا از کجا آغاز میشود؟ ۱- آیا نخستین گناهکار آن است که به خود اجازه میدهد حرمت و حقوق نه تنها شهروندان بلکه حدود و حریم نهادهای رسمی و شخصیتهای مسوول را زیر پا نهد ۲- آیا گناه رسانهای است که آن را مینگارد یا مینویسد. البته گسترش دامنه و تاثیر رسانهها در جامعه نشان داده است که پاسخ سومی هم میتوان برای این پرسش یافت. گناه شکستن حریمهای اخلاقی و رواج دشنام و توهین، هم بر دوش افراد و نهادهایی است که اینگونه گفتارها و رفتارها را تولید میکنند و هم بر عهده رسانههایی است که خود را مسلح به ادبیات نفرت، دروغ و دشمنی میسازند. اینجاست که رسانه اگرچه «واسطه» است، واسطه تولید، توزیع و دریافت روایتهای بیاخلاقی میشوند.
{منیع}