
نوع ارتباط میان رسانه و توسعه بخش مهمی از ادبیات مدرن توسعه و مطالعات ارتباطی را به خود اختصاص داده است. از وقتی رسانههای جمعی بهویژه رادیو و تلویزیون، بر قدرت و سرعت انتقال پیام میان انسانها و جوامع افزودند و انگاره ورود به دهکده جهانی بر پایه شکلگیری مثلث ارتباطات جمعی، ارتباطات دور و ارتباطات رایانهای شکل گرفت، این تصور هم رواج یافت که راه نوسازی با کمک رسانهها میانبر میشود.
اندیشههای خوشبینانه نوسازی که در شکلگیری نظریههای توسعه سهمی مهم دارند، تغییر نگرش را در سطح خرد و کلان، عامل مهم مدرنیزاسیون جوامع میدانند که در این تحول نقش رسانهها اساسی است. دانیل لرنر، محقق صاحبنام آمریکایی در مطالعهای که در اواخر دهه 50 میلادی در شش کشور مصر، ترکیه، ایران، سوریه، اردن و لبنان برای شناخت جهت، سرعت و کیفیت گذار اینگونه جوامع سنتی به مدرنیته انجام داده است، نتیجه میگیرد که روند نوسازی جوامع سنتی از تغییر زادگاه آغاز و با تغییر پایگاه به تغییر دیدگاه میانجامد. او البته نوسازی و در مقیاس بزرگتر توسعه را روندی جبری، جهانشمول و واحد میداند که اگر زمانی به دلیل عواملی مساعد در غرب آغاز شد، اما زمانی دیگر و با تأخیر، جهان در حال گذار را هم ناگزیر فراخواهد گرفت و چهار مرحله را به ناچار و پیدرپی پشت سر خواهد نهاد: رشد شهرنشینی، رشد سواد، رشد استفاده از رسانهها و رشد مشارکت اقتصادی و اجتماعی.
عامل مهم در این خوشبینی و شتابندگی توسعه از نظر لرنر و غالب نظریهپردازان اندیشه پیشرفت، «رسانه» است که همدلی با الگوهای غربی پیشرفت را شکل و شتاب میدهد. از این منظر اگر جهانگردان و تاجران، نخستین نوآوران در انتقال فرهنگ از جایی به جای دیگر بودند، اکنون به جای آنها رسانه این سفر و جابهجایی را آسانتر میکند. وقتی پیچ رادیو یا پای تلویزیون در روستایی باز شد، دنیای روستایی هم عوض میشود، با خواستهها، دانستهها و آرزوهای نو میل به مهاجرت به شهر پیدا میکند و با رفتن به شهر چرخه تغییر زادگاه، پایگاه و دیدگاه معنا و مصداقی روشنتر مییابد. اما داستان توسعه و رسانه در همین سطح از خوشبینی باقی نمیماند. نقد نظریههای نوسازی با نقد وابستگی، نقد رشد شتابان، نقد توسعه نامتوازن، ناموزون و ناهمزمان در دهههای شصت و هفتاد میلادی همراه است. پرسشهای اساسی این دوران آن است که باور به الگوی واحد در توسعه و راه رشد سرمایهداری آیا به معنای توسعه توسعهنیافتگی جوامع در حال گذار نیست و آیا مدرن شدن شتابزده بدون توجه به زمینهها و زیرساختهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی فرایند نوسازی این جوامع را بدقواره، قطبی و ناهمزمان نخواهد کرد.
در پی طرح پرسشهایی از این دست، برای رسانهها نیز در شتاب دادن به نوسازی و تحریص و تحریک مخاطبان به پذیرش الگوهای واحد غربی نقشها و کارکردهای مثبتی تعریف نمیشد. اما نقطه ابهام این تعریف سنگین شدن کفه داوری در باب رسانه به سوی بدبینی بود، گویی اگر قدرت فناورانه رسانه محدود شود و یا اداره رسانهها به¬صورت متمرکز در اختیار سیاستگذاران قرا گیرد، کارکرد منفی رسانهها هم رویهای بهتر مییابد؛ راهبرد توسعهای که متأثر از مکاتبی نظیر وابستگی برای رسانه تجویز میشد، دولتی شدن رسانهها بود و توصیه مطلق به راه رشد غیرسرمایهداری.
نسبت میان رسانه و توسعه با عبور از دو سطح الگوهای واحد خوشبینانه و بدبینانه در توسعه ارتباطات از دهههای هشتاد و نود میلادی تاکنون به سطح سومی رسیده است که از آن تحت عنوان ارتباطات توسعه یاد میشود. در ارتباطات توسعه، سخن اصلی نه توانایی مطلق رسانهها و نه ناتوانی مطلق رسانهها است. میان رسانه، قدرت و جامعه نوعی همپیوندی در نظر گرفته میشود که در آن ورود به عصر ارتباطات به معنای تحول بافتها و ساختهای شبکههای اجتماعی و قدرت سیاسی نیز است. جامعه عصر ارتباطات جامعهای گشوده و شبکهای است و قدرت سیاسی در این عصر نیز به جای اعمال اجبارآمیز ارتباطات یکسویه و عمودی با شهروندان، ناگزیر است که به ارتباطات افقی و تعاملی تن دهد.
به این ترتیب توسعه از صورت الگوی واحد، برونزا و مادی خارج شده و صورتی مشارکتجویانه، درونی و فرهنگی به خود میگیرد. در این الگوها بنیانهای توسعه از ابتنا و اتکای صرف به ظرفیتهای فیزیکی و مادی فراتر رفته و به توسعه سرمایههای انسانی، اجتماعی و نمادین اولویت میدهد. روشن است که در این سطح از مباحث توسعه، انتظار نخستین از رسانهها در توسعه ارتقای ظرفیتهای معنوی و فرهنگی جامعه و افزایش سرمایههای اجتماعی، فرهنگی و نمادین است.
رسانهها اگر بتوانند مخاطبان را به کنشهای توسعهای ترغیب کنند، توانشهای ارتباطی و گفتوگویی آنها را تقویت نمایند، درخت دوستی بکارند و روحیه امید، اعتماد و مشارکت را در شهروندان بالا ببرند، با توسعه که به تعبیری درپی ارتقای ظرفیتهای معنوی و مادی جامعه و رسیدن به سطوح تازهای از پیچیدگی، نظم و نوآوری است همساز میشوند. اما اگر بذر کینه بپاشند و پنجرههای نگاه مخاطبان را به همدیگر مسدود کنند و دیوار بیاعتمادی شهروندان را بلندتر سازند، با توسعه ناهمسازند.
پس پرسش پیش روی ما در نسبت میان توسعه و رسانه این است که: رسانه در تکاپوی ارتقای سرمایه اجتماعی و تقویت سرمایههای نمادین است یا در کار زوال سرمایه اجتماعی و تخریب سرمایههای نمادین؟
[یادداشت منتشرشده در چهارمین شماره گفتمان الگو]