
نوروز، راه و فرصتهای گوناگون نوروزی فراروی ماست. نوروز ما ایرانیان که آن روی مرز تلاقی نوشوندگی خط تاریخ و انسان است و میتواند نقطه عطف حیات اجتماعی ما هم باشد. ذهن و زبان و روان در آیینی کهن که بنای آن بر نشاط و آشتی و امید نهاده شده است؛ همینها میتواند تصویرهایی از سال نو و جامعه نو را برای ایامی چند بر پرده بیاورد. سخن اصلی این است که آیا میتوان این روزها را ماندگار و این نمادها را نهادینه کرد؟ به زبانی دیگر آیا نمیشود با آن شاعر تاجیک خانم گلرخزار همنوا شد و آرزو کرد که قصه خوش نوروز درازتر شود و خواست « به نوروز بگویید که هر روز بیاید». نوروز به واقع روز شکفتگی (روز گشودگی) است و روز زندگی است. روز «دید» است و «بازدید» و سرشار از زیباییها. زیباییها فقط در ذهن و زبان نیست. در رفتار و کردار نیز هست. میتوان از مناظر مختلف به آنها نگریست و هوای احساس و ادراک را تازه کرد. من به لحاظ دغدغههای معلمیام در اینجا تنها از پنجره کوچک ارتباطات به افق زیبای نوروز نگاه میکنم. میتوان از سه نوروز که هر یک به گونهای دایرههای بسته انسان و جامعه را روی همدیگر باز میکنند، یاد کرد. نوروز تاریخی، مدرن و نوروز پسامدرن. در فرهنگ باستانی ایران نوروز معانی فراوان از اساطیر دارد، نوروز به معنای (زمان مقدس) است. در این نگاه انسان دوران باستان که کیفیتهای جهان را قیاس از خود میگرفت و همه پدیدههای جهان را دارای جان و روان میانگاشت نوروز را جشن ستایش و نیایش برای بازگشت زندگی، نو گردانی جهان و نمادی برای داشتن نگاه نوتر به زندگی قلمداد میکرد. در این رویکرد نوروز در شمار زمانهای مقدس است که باید صرف امور مقدس ایمانی میشد و بر این مبنا در فهم اسطورهای از نوروز، انسان میتواند از روزمرگی اوج بگیرد و به معنا بالاتری از حیات برسد. پس در نوروز تاریخی میتوان همپذیری و همآوایی میان اندیشه و فرهنگ اسلامی و ایرانی را به وضوح دید. از دید ایرانیان در فرایند تاریخی ما دین اسلام از اولویتهای اصلی فرهنگی به شمار میآید و در لحظه تحویل سال چشمها و زبانها بیش و پیش از هر جا بر قرآن کریم گشوده میشود و دستها به دعا بلند میشود و اساسی ترین خواستهها به آن سو میرود که «ای دگرگونی بخش حالها و سال ها، حال و روز ما را نیکوترین فرما». در این رویکرد دو پاره اساسی فرهنگ و تمدن ما یعنی دین و ملیت همواره با انصاف و اعتدال همدیگر را تقویت کردند و به دور از افراطها و تفریطها در کنار همدیگر ایستادهاند. نوروزی را در تاریخ نمیتوان سراغ گرفت که جامعه ایران دور از هرگونه مجادلهای نسبت به دینداری و تاریخمندیاش ناموزون کرده باشد که طبیعیترین وجه میان نشاط سال نو و پایبندی به مناسک دینی را برقرار کرده است. چنان که امسال نیز بیتردید همین توازن و تعادل را میتوان درمواجهه جامعه ایرانی با تقارن میان نوروز و سوگ بانوی بزرگ اسلام فاطمه زهرا(س) دریافت. به این معنا نوروز تاریخی نوروز همسایگی و همپیوندی میان فرهنگها و پارهفرهنگها و هویتهای همپذیر است.از نوروز میتوان در قالب گفتمانی مدرن نیز سخن به میان آورد که بر پایه تجربیات جدید جهان ایرانی، جامعه صنعتی و شهرنشین و همسایگی در جهان چند فرهنگی شکل گرفته است. نوروز مدرن با فرایندهایی مثل جهانی شدن، رسانهای شدن، عقلانی شدن، فراغتی شدن و اجتماعی شدن حامل وجوه جدیدی از زندگی است. در گفتمان مدرن نوروزی جامعه بیشتر از ایام پیشانوروزی و پسانوروزی فعال در حوزههای عمومی است. در ارتباط و آمد و شدهایی افزون بر اوقات دیگر فضاهایی را به تسخیر خود درمیآورد. خیابان، میدان، خانه و شهر و مکان حال و هوایی متفاوت به خود میگیرد. اگر چه رسانهها در این ایام عملا نقشها و کارکردهایی محدود و متفاوت مییابند اما میدان ارتباط بازتر و فعالتر است. گویی همه رسانه میشوند و همه چیز را بهتر از ایام پیش میشنوند و میبینند و به گونهای در حوزههای عمومی که مکانهای سیال و سیار و شبکههای جدید اجتماعی و ارتباطیاند به گفتوگو و نقد و تبادلنظر میپردازند. توجه به فضای نوروز حتی از منظر پستمدرن نیز درخور اهمیت است. در این زمان به جد میتوان از مجازی شدن نوروز و موضوعیت آن در جامعه شبکهای سخن گفت. در کمتر لحظهای از زمان به اندازه نوروز کنشهای ارتباطی این ایام در فضاهای مجازی متمرکز میشود. نوروز فشردهترین زمان در مبادله پیام ، تصویر، صدا و همه نمادها و رسانههای ارتباط در دور و نزدیک جهان ماست… شبکههای اجتماعی مجازی اصلیترین میزان انتقال پیام و گفتوگوست. نوروز در فضای مجازی و نمادین به طور گستردهای راه باز کرده و گستره همنشینی و همسخنی را از مکانهای محدود خانوادگی و ایرانی به دور دستهای ایرانی و غیرایرانی است. میتوان و باید از نوروز مجازی و رسانهای که اساس آن بر دیدن و شنیدن سریع نهاده شده عرصهای برای نوروزی کردن زندگی در جهان واقعی نیز ساخت. به این ترتیب از دور دست اسطوره تا واقعیت تاریخ و تجدد و پساتجدد میتوان فرصتهایی برای بهبود و ارتقای فرهنگ و سیاست و اجتماع پیدا کرد و پایدار کرد؛ فرصتهایی برای زیبایی، زندگی، خردورزی و گفتوگو. پس باید فرصت را مغتنم شمرد و همآوا با مولوی دوباره خواند «نو بهارا جان مایی جانها را تازه کن/ باغها را بشکفان و کشتها را تازه کن.»