
زمینه : فرهنگ سياسی
عاطفه شمس/ نشست رسانه، هویت و امنیت ملی یکشنبه هجدهم مردادماه به ابتکار گروه علوم سیاسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی و با حضور استادان، متخصصان و کارشناسان حوزه امنیت، رسانه و هویت در محل این پژوهشگاه برگزار شد. در این نشست هادی خانیکی، کارشناس رسانه و استاد دانشگاه علامه طباطبایی و منصور ساعی، پژوهشگر حوزه علوم انسانی به ذکر نکاتی در باب هویت و امنیت ملی و نقش رسانهها در این میان پرداختند. خانیکی با تاکید بر ضرورت تغییر نگاه امنیتی به امنیت ملی گفت که در جامعه شبکهای امروز پاسخ کهنه دادن به پرسشهای جدید کارایی نخواهد داشت. وی با تشبیه مساله امنیت ملی به نعمت سلامت معتقد بود که امنیت ملی مساله بسیار غامض و پیچیدهای است که در نبود آن اهمیتش بیشتر احساس میشود. خانیکی رسانههای جدید را تنها عامل و متغیر اصلی تهدیدکننده امنیت ملی ندانست و افزود: رسانهها میتوانند فرصتها و ظرفیتهایی را نیز برای انجام گفتوگوی ملی در مورد مسائل مختلف فراهم کنند.
در آغاز، هادی خانیکی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی ضمن تقدیر از بانیان برگزاری این نشست و تاکید بر اهمیت برگزاری چنین نشستهایی، فرآیند رسیدن به نتیجه در آنها را بسیار مهم دانست و افزود: بیش از آنکه نتیجه چنین حرکتهایی مهم باشد فرآیند رسیدن به نتیجه از اهمیت برخوردار است چراکه معمولا نتایجی که در بسیاری از تحقیقات انباشته شده، وجود دارد در چرخه آمد و شد بین نهادهای علمی و جامعه قرار نمیگیرد. به همین دلیل در جاهایی کار علمی انجام میگیرد اما استناد به کار علمی کم صورت گرفته و طبیعتا کار علمی نمیتواند خود را در مواجهه با مسائل جامعه اصلاح کند. به عبارتی در این شرایط با محققان و آکادمیسینهایی مواجه هستیم که حداقل ادعای داشتههایی را دارند اما این داشتهها به مصرف واقعی خود توسط دستگاههای اجرایی و جامعه نمیرسد. از سوی دیگر دستگاههای اجرایی و جامعه مرتبا مدعی هستند که دانشگاهها یا مراکز دانشگاهی مسائل آنها را کمتر در اندازه واقعی میشناسند. همین گسست باعث میشود که نهادهای علمی کار خود را بکنند و دستگاههای اجرایی نیز ساز خود را بزنند. این یکی از مسائل مهم در حوزه توسعه و نیز از عوامل توسعهنیافتگی است. در این میان به ویژه برخی مسائل مثل مفهوم امنیت در ابعاد مختلف و امنیت ملی از حساسیت و دشواری بیشتری برخوردار هستند، چرا که به اعتقاد من اگر بتوان دید به امنیت را فراتر از مساله امنیت برد یعنی به امنیت فقط امنیتی نگاه نکرده و عوامل دخیل در فهم این مقوله را احصا کرده و شمرد، بخشی از مساله حل شده است زیرا این یکی دیگر از عوامل توسعهنیافتگی است که هر مسالهای تنها به حوزه خود محدود و گمان میشود که مساله اقتصادی فقط اقتصادی، مساله فرهنگی فقط فرهنگی، مساله سیاسی فقط سیاسی و مساله امنیتی تنها امنیتی است. به عبارت دیگر ابعاد دیگری که در این مساله دخالت دارند مورد غفلت واقع میشوند و به همین دلیل میبینیم که معمولا یک مساله پیچیده، ساده فهمیده میشود و راهحلهای ساده برای آن در نظر گرفته میشود.
خانیکی با تاکید بر ضرورت انجام مطالعات امنیتی پیش از مطالعات ارتباطی و رسانهای، صحبت خود را ادامه داده و گفت: مفروض من این است که جامعه ما سخت به فهم جدیدی از امنیت و طبیعتا عوامل دخیل در آن مثل رسانه نیاز دارد به گونهای که در عصر ارتباطات که مهمترین ویژگی آن هوشمندی است و از تبعات آن هوشمند شدن رسانه، تعاملی شدن، دوسویه شدن و فعال کردن مخاطب است نیازمند هستیم که از امنیت هوشمند و هوشمندی امنیت نیز سخن به میان آوریم همانگونه که باید از هوشمندی اقتصاد، سیاست و فرهنگ صحبت کرد. به عبارت دیگر ما با امنیت منجمد، ساکن و راکد مواجه نیستیم و نمیتوان اساسا این مقوله را فریز کرده و بر این اساس به کالبدشکافی آن پرداخت، در واقع با یک پدیده ارگانیک طرف هستیم که باید چیستی و سیر تحول آن را دریابیم. امنیت ملی مفهومی فراتر از نبود تهدید است در شکل خیلی کلاسیک آن، وقتی دارای امنیت ملی هستیم که تهدیدی برای ما وجود نداشته باشد اما به نظر میرسد این فهم مترادف با نگاهی سطحی به امنیت است و این نگاه یکبعدی را در روش، بینش و طبیعتا در راهبرد باید نقد کرد. به این اعتبار میتوان گفت باید از مطالعات سنتی درمورد امنیت که به لحاظ روشی بر پوزیتیویسم کلاسیک، عناصر قابل مشاهده و ملموس و صرفا تجربه مبتنی بود فراتر رفته و به ابعاد ذهنی، روانی و اجتماعی امنیت پرداخت. به عبارت دیگر امروز احساس امنیت از وجود خود امنیت مهمتر است. ممکن است امنیت بر اساس عناصر مادی که برای آن تعریف میشود وجود داشته باشد اما احساس امنیت وجود نداشته و احساس امنیتی که در ذهن، روان و پیوندهای اجتماعی شکل میگیرد اهمیت بیشتری پیدا کند، از اینجاست که بحث ارتباطات و رسانهها مهم میشود. مقصود اینکه ابعاد ذهنی، روانی و اجتماعی امنیت در چیستی آن اهمیت یافته است. دومین مقولهای که در شناخت امنیت و مساله امنیت ملی مهم است توجه به پیچیدگی مفهوم امنیت و دربرگیرندگی عناصر ارزشی است یعنی کمتر مقولهای اجتماعی به اندازه امنیت حامل بار ارزشی است. به عبارتی کم روی آن توافق انجام میگیرد شاید به دلیل اینکه خود مساله امنیت خیلی امنیتی میشود، در واقع گویی مساله امنیت را باید همیشه به صورت محرمانه بررسی کرد و همیشه عده کمی آن را تعریف کرده و میشناسند.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی، تعریف پاتریک مورگان از امنیت را ارایه کرد و گفت که طبق تعریف او، امنیت واقعیت یا حالتی است که تعریفی بسیط یا ساده را برنمیتابد. وی شخصیتی بود که به پزشک مراجعه نمیکرد و به طور ناگهانی از دنیا رفت زیرا بیماری او رصد نمیشد. این اتفاق حدیث «نعمتان مجهولتان الصحه و الامان» را به ذهن تداعی میکند که میگوید دو نعمت –از نظر عامه- مجهول هستند؛ یکی سلامتی و دیگری امنیت یعنی در نبودشان احساس میشوند نه در بودشان. در حال حاضر با توجه به پدیده داعش که جهان اسلام و خاورمیانه را درگیر کرده و اتفاقاتی که هر روز در عراق و سوریه میافتد میتوان پی برد که بحث امنیت چقدر مهم است. اما این بسیط دیدن امنیت که به طرفهالعینی از بین میرود خیلی هم صادق نیست؛ لیبی را در زمان قذافی یا تونس در زمان بن علی در نظر بگیرید برخی از این اتفاقات بسیار ساده افتاد به طور مثال خودسوزی یک دستفروش منجر به تغییر یک نظام سیاسی شد، اینها نشاندهنده این است که مفهوم امنیت را نباید بسیط گرفت. آرنولد ولفرز تعریف دیگری دارد که جزو نخستین تعریفها درباره امنیت ملی در دهه ۵٠ میلادی است. ولفرز امنیت ملی را نمادی مبهم میداند که تعریف آن نیز عاملی برای ابهام بیشتر آن میشود. یعنی به جای حل مسالهای، مسائلی را ایجاد میکند. به همین دلیل ورود به همه زوایای آن خیلی آسان نیست.
امنیت با شناخت فرصتها و خلق آنها امکانپذیر است
خانیکی با تاکید بر چیستی امنیت و پیچیدگی آن به نکته سومی نیز اشاره کرد؛ اینکه پرسش اصلی در مفهوم امنیت چیست تا پس از آن بتوان به بررسی جایگاه رسانهها پرداخت. باید دید در بحث امنیت، امنیت چه کسی، چه نهادی یا چه چیزی باید مدنظر قرار بگیرد. در سالهای اخیر این بحث پیش آمده که آیا فقط امنیت حکومت و دولتمردان است یا امنیت شهروندان، جامعه و نهادهای مدنی نیز مطرح است؟ آیا اصلا میتوان امنیت دولتمردان یا نهادهای حاکمیتی را بدون توجه به امنیت شهروندی تعریف کرد؟ آیا میتوان با آن کور باش و دور باشهایی که در گذشته حاکمیتهای آمرانه اعمال میکردند تامین امنیت کرد؟ نتیجه چنین امنیتیهایی این میشود که «به یک گردش چرخ نیلوفری/ نه نادر به جا ماند و نه نادری» از دل آن امنیتها حتی پایداری همان حکومتها نیز بیرون نمیآید. وقتی دکتر کاتوزیان میخواهد فرآیند اعمال حاکمیت عمودی را برای تامین امنیت نقد کند این گفته که در ایران تحرک اجتماعی در نظام سیاسی وجود ندارد رد کرده و میگوید که در ایران هر چوپانی میتوانسته شاه شود و هر شاهی میتوانسته توسط نزدیکترین کسان خود نابود شود. لطفعلی خان زند منظومه مبتنی بر شطحیاتی دارد که در واقع مظهر سقوط یکسری ارزشها در نظام سیاسی در ایران و در مقابل آغا محمدخان قاجار است چراکه لطفعلی خان همه ویژگیهای یک حاکم محبوب را دارد اما در برابر کسی حکومت را از دست میدهد که فاقد همه این خصوصیات است. این نشان میدهد که امنیت در یک سطح متوقف نمیشود و نمیتوان آن را صرفا امنیت دولت یا حکومت دانست. امنیت، امنیتی است که در سطوح مختلف اجتماعی نیز تاثیرگذار است. برای راهبردی کردن این مساله باید دید حاملان امنیت در جامعه در حال تحول چه گروهها یا کسانی هستند؟ یا از سوی دیگر، تامین امنیت مبتنی بر کدام خصوصیت انسانی و اجتماعی است؟ مبتنی بر عقلانیت است یا احساسات و هیجان؟ مبتنی بر نهادهای مدنی و اجتماعی است؟ مبتنیبر نوعی مردمانگیزی و پوپولیسم است؟ مبتنی بر سن و جنس است؟ معمولا در هر جامعه حاملان امنیت موثرترین گروههای اجتماعی هستند. این حاملان امنیت چه کسانی هستند نخبگان یا دیگران؟ برخی معتقد هستند که آسیبی چون بیکاری فارغالتحصیلان که ایران با آن مواجه است یک تهدید برای جامعه و حتی تهدیدی برای امنیت ملی به شمار میرود. در مقابل این سوال که چه کسانی امنیت را تامین میکنند سوال بعدی این است که چه کسانی یا چه چیزی امنیت را تهدید میکند؟ دولتها و سیاستهای تصمیم ساز یا کار ویژههای موجود تهدیدگر یا افراد؟ سیاستهای غلط یا افراد؟ نکته دیگری که جای بحث دارد این است که اصلا خود رسانهها در کجا تبدیل به تهدید میشوند؟ آیا آنجا که سیاست رسانهای ما غلط است یا وقتی که فقط رسانههای ما سیاسی میشوند؟ گاه ما فقط رسانههای سیاسی را تهدید میبینیم نه سیاستهای غلط رسانهای را. سیاستهای غلط رسانهای همان سیاستهایی هستند که میتوانند مرجعیت کسب و اعتبار خبر را از درون نهادهای ملی به نهادهای بیگانه برسانند و در این صورت طبیعتا ما با یک تهدید مواجه خواهیم شد. اینجاست که باید اشکال را در سیاست رسانهای یا Media policy دید نه فقط در برابر Media politic. در حال حاضر یکی از مسائل جدی در کشور ما نه حتی در قالب موضوعات سیاسی بلکه بیشتر از طریق رسانههای فراملی اجتماعی و فیلمها و سریالهای آنهاست که در حال فرهنگسازی برای جامعه ما هستند. زنان خانهدار ما کدام سریالها را بیشتر میپسندند؟ پشت سریالها –چه داخلی و چه خارجی- چه تغییرات فرهنگی نهفته است؟ اینها همه ذیل ترمیونولوژی سیاستهای رسانهای جای میگیرد.
خانیکی در جمعبندی سخنان خود گفت به نظر من مساله امنیت و رسانه از مبحث مطالعات امنیتی شروع میشود و اینکه امنیت تنها با کنترل تهدیدها ممکن نیست، امنیت با شناخت فرصتها و خلق آنها امکانپذیر است یعنی به همان میزان که بتوان خلق فرصت یا از فرصتهای موجود به موقع استفاده کرد به همان میزان امنیت پایدار شکل میگیرد و از آن استفاده میشود. پس به این معنا میتوان گفت محدود کردن امنیت به ابعاد امنیتی امنیت یا -کمی جلوتر رفتن- به ابعاد سیاسی امنیت آغاز خطا در مطالعات امنیتی است. باید به ابعاد اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی امنیت و به خصوص دو بعد دیگری که در جامعه ما وجود دارد یعنی بعد حقوقی که در آن حقوق شهروندان مورد توجه قرار میگیرد و ابعاد اخلاقی امنیت نیز توجه کرد. در جامعهای که در آن ارزشها و هنجارهای اخلاقی فرو میپاشد یا رعایت نمیشود بستر و زمینه ناامنی وجود دارد. به این اعتبار میتوان گفت امروز گرانیگاه مطالعات امنیت ملی در فهم زندگی در جهان جهانی شده، رسانهای شده و شبکهای شده قرار دارد.
منصور ساعی، پژوهشگر حوزه علوم انسانی دیگر سخنران این نشست با تاکید بر پیچیدگی مفهوم امنیت و تعاریف متعددی که برای آن ارایه شده است، گفت که برای امنیت میتوان دو بعد عینی و ذهنی را متصور شد. بعد عینی، فقدان تهدید نسبت به ارزشها، منافع و اهداف و بعد ذهنی، فقدان ترس از هجوم فیزیکی و غیرفیزیکی به بنیانهای ملی است. برون داد این دو بعد نیز یکی ارزشهای ملی و دیگری منافع ملی خواهد بود که منافع ملی در تمامیت یا یکپارچگی سرزمینی، حفظ نظام سیاسی و ایدئولوژی هویت و انسجام ملی، رفاه اقتصادی و پیشبرد اهداف ملی تعریف میشود و ارزشهای ملی را نیز میتوان در ارزشها و هنجارهای اجتماعی ملی، عناصر فرهنگ اسلامی، فرهنگ ایرانی، زبان فارسی، سبک زندگی اسلامی، ایرانی، نظام خانوادهها، پوشش و… دید. وی با بیان اینکه هویت ملی، عامترین سطح هویت جمعی در سطح یک کشور است برای هویتهای جمعی انواعی چون هویتهای جهانی، امتی (دینی)، ملی، قومی، هم محلی، خویشاوندی و خانوادگی قایل شد و افزود: وقتی از هویت فراگیری به اسم هویت ملی سخن میگوییم یعنی چیزی که تمام افراد یک کشور را در بر میگیرد. برای داشتن هویت ملی، عضویت در یک اجتماع ملی نخستین شرط است، پس از آن آگاهی از عضویت در اجتماعی ملی اهمیت مییابد، سپس احساس تعلق عاطفی به آن اجتماع ملی شکل گرفته و تعهد و دلبستگی نسبت به آن در فرد به وجود میآید. وی برای اجتماع ملی خصوصیاتی را برشمرد؛ همچون ویژگیهای اجتماعی مشترک، نمادهای ملی مشترک، میراث فرهنگی مشترک، سرزمین و جغرافیای مشترک، دولت و میراث سیاسی مشترک، تاریخ و میراث تاریخی و اسطوره مشترک و متمایز از دیگر ملتها.
ساعی ادامه داد: در حوزه نظریهپردازی هویت ملی سه، چهار دیدگاه وجود دارد؛ یکی از این دیدگاهها که به دیدگاه سنتی معروف است معتقد است هویت ملی ذاتی، قطعی و از پیش معین شده است اما بعدها نظریه پردازان این حوزه، هویت ملی را برساخته تعامل فرد با محیط اجتماعی او دانسته و بر این باور هستند که هویتهای ملی بر اساس روایتها -خواه روایت دولت از گذشته تاریخی خود و خواه روایت گروههای اجتماعی از آن برهه- تولید و بازتولید میشوند. روایتها داستانهایی هستند که بازیگران اجتماعی برای معنا بخشیدن به تجربیات اجتماعی و مشروعیت بخشی به امور زندگی خود برای پاسخ به «ما کیستیم» میسازند. اندرسون به عنوان یکی از پژوهشگران حوزه رسانه و هویت ملی در کتاب «اجتماعات تصوری» میگوید: ملت در دوران مدرن یک «اجتماع تصوری» است و معتقد است مصرف رسانه به عنوان یک آیین، نقش مهمی در ایجاد تخیل و تصور مشترک درمورد عضویت در یک اجتماع نمادین دارد.
این پژوهشگر حوزه علوم انسانی افزود: وقتی صحبت از روایتها میشود به مفهوم بازنمایی میرسیم و اینکه رسانهها چگونه رویدادها، روایتها و ارزشها را بازنمایی میکنند و از طریق آن به ملتسازی یا شکل دادن به هویت ملی منجر میشوند. در چارچوبهای نظری بازنمایی، آن را یک عمل گزینشی به حساب میآورند که بیطرف نیست. ریچارد دایر معتقد است که بازنمایی در رسانهها عبارت است از ساحتی که رسانههای جمعی به جنبههای مختلف واقعیت مثل افراد، مکانها، اشیا، اشخاص، هویتهای فرهنگی و دیگر مفاهیم مجرد ایجاد میکنند. وی ادامه داد: این بازنمایی عملی ایدئولوژیک است زیرا در بازنمایی یک واقعیت، عمل گزینش صورت میگیرد، بازنمایی مقولهای وابسته به گرایشها و سلایق و سیاستهای سازمانی و سازندگان برنامه یعنی همان رمزگذاران است، بازنماییهای رسانهای نه امری خنثی و بیطرف که آمیخته به روابط و مناسبات قدرت جهت تولید و اشاعه معنای مرجع در جامعه است و در نهایت هویتها به واسطه بازنمایی شکل میگیرند و رسانهها به ویژه تلویزیون مهمترین ساز و کار ارتباطی برای پخش و انتشار این بازنماییها در دوران جدید هستند. در صورتی که رسانه را به مثابه یک جامعه نمادین در نظر بگیریم، اگر بازنماییها نزدیک به گرایشهای اجتماعی جامعه باشد میتواند به همگرایی ملی کمک کند و بالطبع امنیت ملی خروجی آن خواهد بود اما اگر بازنمایی، وارونه یا روایت دستکاری شده باشد به تدریج اثر بومرنگی پیام را به دنبال خواهد داشت. باید توجه داشت که نوعی تغییر پارادایم در نظام ارتباطی و رسانهای جهان شکل گرفته است به این معنی که اگر در گذشته فقط مطبوعات و رادیو و تلویزیون را به صورت زمانمند و مکانمند و در مرز جغرافیایی کشور داشتیم امروز به دلیل وجود شبکههای اجتماعی و فناوریهای نوین ارتباطی نوعی مرز زدایی شکل گرفته و همین کنترل دولتی را محدود کرده و قدرت اجتماعی مردم را بالا برده و سبب شده است مردم روایتهای خود را از موضوعات مختلف اجتماعی داشته باشند.
خانیکی با اشاره به رابطه رسانه با امنیت ملی گفت: به نظر من به دو پیش فرض باید توجه داشت؛ یکی اینکه همیشه سریعترین جواب یا کوتاهترین راه درستترین نیست و دوم اینکه معمولا سوالهای جدید جواب کهنه دادن منجر به پیچیدهتر کردن و مزمن شدن مسائل میشود. طبیعتا منازعهای که بین وجه سخت افزاری و وجه نرم افزاری قدرت وجود داشته و دارد وقتی که در انقطاب به آن پاسخ داده میشود که یا این یا آن و معمولا نیز جواب دادن سخت افزارانه خیلی آسانتر است به دلیلی که پیشتر ذکر شد که سادهترین شکل امنیت، امنیت نظامی است، امنیتی که همه عناصر آن تحت سیطره یک شرایط واقعی مثل شرایط ویژه، فوقالعاده یا شرایطی که فوقالعاده خوانده میشود قرار میگیرد و نوع دیگر آن نیز مبتنی بر تعدد و تنوع بازیگران است.
وی با اشاره به مطالعات تاریخی و تطبیقی انجام گرفته درباره هویت ملی افزود: در مطالعات تاریخی میزان موفقیت هر یک از بازیگرها را میتوان دید، به طور مثال توسعه تجدد آمرانهای که از بالا اعمال میشود -حتی اگر با دلسوزی و تلاش برای نوسازی در کشور همراه باشد- به عنوان یک مدل تاریخی توسعه ناکارآمدی خود را نشان داده است. در مطالعه تطبیقی نیز همین است؛ جوامعی مشابه جامعه ما وجود دارند که حداقل در ١۵٠ سال گذشته بارها رفتارهای خود در حل مسائل را با آنها قیاس کنیم اما در هر دو این مطالعات نوعی انقطاب و پولاریزاسیون -که به این یا آن میرسد- وجود دارد که نتوانسته مشکلی را به لحاظ تاریخی یا تطبیقی حل کند. مساله کشورها از درون جامعه خود آنها بیرون میآید و حتما تفاوتهایی دارد، به طور مثال اگر تعریف اولیه ما این باشد که پدیده مهم و تاثیرگذاری مثل انقلاب اسلامی ایران محصول مشارکت همه اقوام و گروههای اجتماعی است نمیتوان آن را به یک وجه محدود کرده یا گروهی را به گروه دیگر ارجحیت داد. بنابراین به میزانی که از انقلاب اسلامی دورتر شویم و از گرایشهای عام به سوی خاص گرایی حرکت کنیم طبیعتا با تهدید امنیت ملی مواجه خواهیم شد. بحث این است که رسانه در اینجا چه نقشی دارد، بحث دیگری نیز وجود دارد که مطلقا بر رسانه تکیه نمیکند چرا که ما گاهی بار کژکارکردی یا ناکارآمدی نهادهای دیگر را روی رسانه میاندازیم. در اینجا باید به این مساله پرداخت که در کنار رسانه یا حتی بزرگتر از آن، ما نهاد دولت و در کنار آنها نهادهای مدنی و اجتماعی و بعد حوزه عمومی و بعد افکار عمومی را داریم اما برخی از آنها را به عنوان عناصر سازنده امنیت یا تهدیدهای امنیت نادیده میگیریم و فقط بر یک وجه متمرکز شده یعنی فقط دولت –به معنی -stateو رسانه را میبینیم. گویا وظیفه رسانه این است که تنها آنچه را که حکومت میاندیشد باید اجرا کند در حالی که اگر به مساله مشترک برسیم راه مناسب با آن را خواهیم یافت.
مشکلی که در جامعه ما وجود دارد و تجربه خود من نیز هست این است که گویا فهمی در یک طرف وجود دارد و طرف مقابل تنها باید اقناع شود. در حل مسائل جامعه اگر نتوانیم به مساله مشترک برسیم -به اینکه مسالهای، مساله همه است- نتیجه این میشود که حتی دولت -به معنی -state نیز تمام تلاش خود را برای حل مسالهای به کار میگیرد اما درست نمیشود چرا که سرمایه اجتماعی پایین است و شکاف اعتماد وجود دارد و به همین دلیل جامعه نسبت به رفتارهای دولت خوشبین نیست. سوالی که وجود دارد این است که آیا سیاستگذاران پیش فرضی دارند مبنی بر اینکه ما به حقیقت دست یافتهایم و دیگران مثل نخبگان یا روشنفکران یا رسانهها باید فقط دستیابی ما به حقیقت را در جامعه اشاعه دهند. من میگویم چنین پیش فرضی نیست، حتی ممکن است به چنین نتیجهای برسد اما پیشتر گفتم که فرآیند مهمتر است.
خانیکی با اشاره به اینکه جوامع فعال نسبت به جوامع منفعل امنتر هستند گفت گرچه در این جوامع مشکلات و تنوع بیشتری وجود دارد اما راهحل برای آنها نیز پیدا میشود. در مبانی معرفتی خود ما نیز نگاه این است که تفاوتها باعث شناخت بیشتر در جوامع میشود اما نگرانی سخت افزارانه هر تفاوتی را تهدید برای خود تلقی میکند. باید دید در مبانی ذهنی، اجتماعی و روانی نگاه ما چگونه است؛ آیا یک جامعه یکپارچه یا هژمونیک را امن میدانیم یا جامعهای دموکراتیک را که بر اساس وزن پیدا کردن مبتنی بر به زبان آمدن بخشهای مختلف قرار دارد. مطالعات جدید نشان میدهد که به میزانی که حاشیهها یعنی برون افتادگان از نظم سیاسی اضافه شوند آن جامعه دچار نا امنی میشود. ممکن است این برون افتادگان از نظم سیاسی در عالم واقع نبوده و در رسانهها باشند. باید بپذیریم که جهانی که امروز با آن مواجه هستیم جهان شبکهای است اما ما هم به سرعت در حال جهانی شدن و هم به سرعت در حال محلی شدن هستیم.
وی در ادامه، ٩ پیشنهاد راهبردی را برای فهم، سیاستگذاری و اجرای امنیت ملی در پرتو هویت ملی و نظم ارتباطات کشور مطرح کرد؛ اول اینکه امنیت ملی را باید با شاخصها و مفاهیم جدید تعریف کرد. دوم، عناصر نرمافزاری سازنده امنیت مثل ذهنیت، برساختههای اجتماعی، مناسبات ارتباطی و امثال آنها مهم هستند زیرا جامعهای که در ابتدا احساس امنیت کند میتواند به سختافزارهای امنیت نیز برسد. سوم، تحقیقات نشان میدهد سرمایه اجتماعی و اعتماد در ایران پایین است و این تهدیدی برای امنیت ملی به شمار میرود. چهارم اینکه ارتباطات افقی بیشتر از ارتباطات عمودی در جامعه تاثیرگذار است. در واقع جامعهای که دچار اختلال گفتوگو است بیشترین مقابله را در مقابل شناخته شدن میکند. بنابراین توصیه میشود در جهت باز کردن جامعه و تقویت ارتباطات افقی، سیاستگذاران امنیت ملی سیاست خود را در جهت تقویت پیوندها و ارتباطات اجتماعی بگذارند، رسانهها نیز اگر در جهت ایجاد تفاهم عمل کنند موفق خواهند بود. پنجم، باید دید کدام متغیر رسانهای در نظام رسانهای بیشترین تاثیر را دارد. نگاه اولیه من این است که در حال حاضر شبکههای مجازی و ماهواره تاثیرگذارتر هستند و البته این امر و اینکه رسانههای مکتوب بخش بسیار محدودی از مصرف فرهنگی جامعه را تشکیل میدهند ضعف جامعه ما محسوب میشود. مساله ششم این است که رسانه هر چه جدیدتر میشود نگاه تهدیدانگارانه به آن بیشتر میشود اما به نظر من واقعیت این نیست چرا که رسانههای اجتماعی به همان نسبت فرصت نیز ایجاد میکنند، در واقع شبکههای مجازی معرف تغییر و تفاوت هستند نه معرف تهدید. مساله بسیار مهم دیگر این است که برای چنین جامعه دستخوش دیگری به بالا بردن توانش ارتباطی نیاز داریم.
امروز مرتب گفته میشود سواد رسانهای باید بالا برود اما من این واژه را به کار نمیبرم زیرا خود واژه سواد رسانهای یکی از عوامل بیسوادی رسانهای ما شده چرا که هر دستگاهی ادعا میکند باید سواد رسانهای را بالا برد به این معنا که دیگران را وادار کنیم بپذیرند ما چقدر درست میگوییم. من تعبیر هابرماسی آن را به کار میبرم، توانش ارتباطی یعنی اینکه جامعه یا شهروندان در برابر تغییرات توانا میشوند یعنی اضافه شدن کانالهای ماهوارهای و شبکههای مجازی را اگر شهروندان دانایی و توانایی استفاده از آن را داشته باشند میتوان به فرصت تبدیل کرد. هشتم، این است که تهدیدهای جدید از دل تغییرات جدیدی که ناشناخته مانده است بیرون میآید یعنی این تغییرات فیالنفسه تهدیدی نیستند بلکه ناشناخته ماندن آن تغییرات و مکانیزمهاست که آنها را به تهدید تبدیل میکند. آخرین نکته این است که باید خطر پولاریزاسیون و انقطاب که بیشتر در مساله هویتها ساخته میشود را جدی گرفت چرا که هویتهای متکثر امنتر از هویتهای قطبی و دوگانه هستند زیرا هویتهای قطبی و دوگانه محصول نوعی فرآیند توسعهنیافتگی نامتوازن و ناهمزمان هستند. نکته آخر اینکه رسانه را به تنهایی حامل هیچ گونه فرصت یا تهدید ندانیم زیرا در کنار رسانه نهادهای مدنی و گروههای مرجع را نیز در نظر بگیریم، اگر نخبگان، روشنفکران، عالمان، خیران و همه کسانی که به نوعی در جامعه مرجعیت دارند در بحث امنیت ملی دخیل نشوند یا به تعبیر دیگر در رسانه دیده نشوند از عهده رسانه کاری برنمیآید. اشکال صدا و سیمای ما نیز این است که نخبگان جامعه را دور زده و فکر میکند میتواند در مقابل آنها نخبه، هنرمند، روشنفکر و سیاستمدار بسازد و با قرار دادن آنها در معرض دید، سبب مورد اقبال قرار گرفتن آنها از سوی جامعه شود اما حقیقت این است که فرهنگ در جامعه خیلی دیر ساخته میشود گرچه ممکن است زود از بین برود. در کنار همه اینها حوزه عمومی وجود دارد که با کنشگران و گفتوگوهای آزاد و مستقل، فراتر از نهادهای مدنی، روشنفکری ساخته میشود، پس از آن نیز افکار عمومی وجود دارد که خود یکی از پایههای قدرت است. بنابراین تا به مجموعه انباشته شده در حوزه اجتماعی اعم از افکار عمومی، سرمایه و مشارکت نخبگان توجه نشود نباید خیلی به سراغ رسانه به عنوان فرصت یا تهدید رفت زیرا رسانه باید دیده و شنیده شود و در نهایت به روابط اینتراکتیو یا تعاملی منجر شود.
برش
رسانه هرچه جدیدتر میشود نگاه تهدیدانگارانه به آن بیشتر میشود اما به نظر من واقعیت این نیست چرا که رسانههای اجتماعی به همان نسبت فرصت نیز ایجاد میکنند، در واقع شبکههای مجازی معرف تغییر و تفاوت هستند نه معرف تهدید.
اشکال صدا و سیمای ما نیز این است که نخبگان جامعه را دور زده و فکر میکند میتواند در مقابل آنها نخبه، هنرمند، روشنفکر و سیاستمدار بسازد و با قرار دادن آنها در معرض دید، سبب مورد اقبال قرار گرفتن آنها از سوی جامعه شود اما حقیقت این است که فرهنگ در جامعه خیلی دیر ساخته میشود گرچه ممکن است زود از بین برود
باید از مطالعات سنتی در مورد امنیت که به لحاظ روشی بر پوزیتیویسم کلاسیک، عناصر قابل مشاهده و ملموس و صرفا تجربه مبتنی بود فراتر رفته و به ابعاد ذهنی، روانی و اجتماعی امنیت پرداخت. به عبارت دیگر امروز احساس امنیت از وجود خود امنیت مهمتر است. ممکن است امنیت بر اساس عناصر مادی که برای آن تعریف میشود، وجود داشته باشد اما احساس امنیت وجود نداشته و احساس امنیتی که در ذهن، روان و پیوندهای اجتماعی شکل میگیرد اهمیت بیشتری پیدا کند، از اینجاست که بحث ارتباطات و رسانهها نیز مهم میشود.
[منیع]